برسانند اگر تربت دلداران را
در می آرند ز هر دلهره بیماران را
همه سرمایه ی یک اهل کرامت کرم است
احتیاجی به دِرَم نیست ، کرم داران را
یوسف آن است که از تخت تنزل نکند
بارها گر بفرستند خریداران را
در بهشت تو چرا حرف جهنم بزنیم
قلم عفو بگیرید گنه کاران را
سر که گرم است پی کار تو دل هم گرم است
باز دلگرم تو کردند سر ِیاران را
کورتر کن گره ام را ، نکند باز کنی
وا مکن از سر خود جمع گرفتاران را
گریه تا هست حرام است نماز باران
چه خیالی است بگیرند اگر باران را
بعد از این پیرهنی با یقه ی تنگ مپوش
خون مکن این جگر سرخ ِهواداران را
*
رب الارباب شد ، الله صفاتی که رسید
شد حسین ابن علی جلوه ی ذاتی که رسید
بود منظور همان گریه برای ارباب
اندر آن ظلمت شب آب حیاتی که رسید
ظاهرش کرب و بلا ، باطنش عرش الرّحمان
اذن معراج شد آن برگ براتی که رسید
کرمت دست نینداخت مرا دست گرفت
طیب الله به کشتی نجاتی که رسید
بیشتر از همه تو گردن ما حق داری
به دلیل همه ی این برکاتی که رسید
لبم از مهریه ی فاطمه سیراب نشد
تشنه تر کرد مرا آب فراتی که رسید
*
بال فطرس به عنایات تو پر میگیرد
تا غلام تو شود بال سفر میگیرد
دل ما خرج که شد قیمت آن بالا رفت
سنگ در کنج حرم ، قیمت زرّ میگیرد
بهترین سود همین است که در چشم تر است
به تو دل میدهد و چند گُهر میگیرد
چقدر زود در ِ خانه ی تو ریخته اند
وقت خیرات ، گدا زود خبر میگیرد
بین فرزند و غلامت نگذاری فرقی
کرم تو همه را مدِّ نظر میگیرد
چقدر فاطمه تشنه ست در این ششماهه
انَاالعطشان تو انگار جگر میگیرد
*
اَرنی گفتنم از هر سخنم می آید
ولی از سمت تو هر بار لَنی می آید
کاروان راه مینداز ، بمان تا برسم
دارد از راه اُویس قرنی می آید
تا زمین های یمن مِهر علی را دارند
به قنوت تو عقیق یمنی می آید
کرم ذاتی دست تو از آن جانب در
قبل هر گونه عرق ریختنی می آید
رنگ هرآنچه ببافد به تنت سرخ بُود
به تو از فاطمه هر پیرهنی می آید
پیرهن نیز به جسم تو افاقه نکند
به تو انگار همان بی کفنی می آید
***علی اکبر لطیفیان***