اثری نیست به جا از من و خاکستر من
ای خدا شکر که دور است ز من دختر من
گرچه تاریک و مخوف است فضای زندان
عوض شمع بسوزد دل غم پرور من
ای رضا کاش که می آمدی و می دیدی
چه تراشیده و کاهیده شده پیکر من
اثر سلسله بر گردن من جا انداخت
ولی از کینه کسی قطع نکرده سر من
تنم آزرده شده زیر سم اسب نرفت
چه گذشته است خدایا به دل مادر من
لبم از روزه شده خشک ولی چوب نخورد
چوب خورده به لبی که به فدایش سر من
عمه ام را سر هر کوچه و بازار زدند
یاد این صحنه رود خون ز دو چشم تر من
***سعید خرازی***