اشکِ زنجیر به حال بدنم می ریزد
گریه بر بی کسی زخم تنم می ریزد
آسمان راه گلوی قفسم را بسته
عرق بال من از پیرهنم می ریزد
روی شلاق به من وا شده و می خندد
آب مجروح ز زخم دهنم می ریزد
چارده سال شد از شهر مدینه دورم
آهم از غربت و آل حسنم می ریزد
چوب با پای شکسته سر دعوا دارد
سنگ، زیر قدم پا شدنم می ریزد
هر یک از هفت کفن پشت سر تشییعم
لاله برکشته ی دور از وطنم می ریزد
***روح الله عیوضی***