خورشید کبود و نیلی و مخمل کوب!
دیدیم تو را چه دیر در سمت غروب
در مغرب شانه های ترکان سیاه
بی غسل و کفن به روی یک تخته ی چوب
روح القدسی که بر صلیبت زده اند؟
ای کشته ی زهر، ای شهید مصلوب
این تخته ی پاره چیست! تابوت کجاست؟
در شهر شما مگر شده قحطی چوب؟
بر پیکرتان چقدر گل می ریزند!!
با چشم به خون نشسته نوح و یعقوب
با ضربه ی تازیانه ها روی تنت
شرح غم جانگدازتان شد مکتوب
در سوره ی صبر عمرتان آمده است
یک آیه ی کوتاه ز رنج ایوب
زنجیر به زخم ساق ها چسبیده
زنگار به مغز استخوان کرده رسوب
***وحید قاسمی***