***اشعار ورود اهلبیت (ع) به کربلا***
راه ما طی گشت و در این دشت مأوا می کنیم
بار در منزل رسید و خیمه بر پا می کنیم
این زمین، بازار و کالا، جان و ما سودا گریم
جان خود یک روزه با جانانه سودا می کنیم
خصم خواهد قامت ما خم ولی غافل از آنک
ما دوتا تنها قد خود پیش یکتا می کنیم
در همین وادی به روی دست ما با تیر کین
شیر خواری جان دهد،ما هم تماشا می کینم
روز عاشورا که پرپر می شود گل های عشق
بس تماشایی بود دعوت ز زهرا می کنیم
گر خیام آتش بگیرد کودکی گر گم شود
نعش او آخر به زیر خار پیدا می کنیم
***حاج علی انسانی***
باز این چه نواست ، وز کجا میآید ؟
کاین نغمه به گوش آشنا میآید
یا رب چه غبار دلنشینی است که باز
بر لوح دل از خاطره ها میآید ؟
این کیست ، که از قصه پر غصه او
غمهای دگر ، به انتها میآید ؟
این کیست ، که بر پرده دل چنگ زند
کز شور غمش ، دل به نوا میآید ؟
این کیست ، که از شتاب چرخ عمرش
گرد غم و طوفان عزا میآید ؟
این کیست ، که از شعار آزادی او
بر گوش مجاهدان ، ندا میآید ؟
این کیست ، که هر کس شنود نامش را
با چشم تر و ، نوحه سرا میآید ؟
این کیست ، که هر جا گذرد ، همچو بهار
بوی گل سرخ ، از فضا میآید ؟
این کیست ، که حج خویش ، ناکرده تمام
لبیک به لب ، به نینوا میآید ؟
خون در دل عاشقان حق ، میجوشد
یک لاله عذار حق نما میآید
از شهر نبی ، مسافری سرگردان
با قافله اش ، به کربلا میآید
این عاشق سرگشته ، حسین است ، حسین
کاینجا به مشیت خدا میآید
این ذبح عظیم است ، که از بیت خدا
با جمله عزیزان به منا میآید
اکبر به شتاب ، از پی ثار الله
با قلب حسین ، پا به پا میآید
قاسم که درین سفر بجای حسن است
آید به نظر که مجتبی میآید
عباس به پاس محمل خواهر خویش
چون سایة زینب ، ز قفا میآید
گر جنگ و ستیز است ، خدایا ، در پیش
پس دختر زهرا به کجا میآید ؟
کس نیست ( حسانا ) که بپرسد ز رباب :
با اصغر شش ماهه ، چرا میآید ؟
***حبیب الله چایچیان (حسان)***
نویسنده سائل در یکشنبه 89/9/7 |
نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...