مهر و مه گرچه رو به شاه نکرد
روز را از شب اشتباه نکرد
به کدامین گنه به زندان رفت
او که در عمر خود گناه نکرد
رگ به رگ شد تمام پیکر او
رگ غیرت ولی تباه نکرد
زن رقاصه مو پریشان شد
سر مویی ولی نگاه نکرد
واقعاً موی او خضاب نداشت
خلق را هیچ گه سیاه نکرد
غل از او رخصت جدایی خواست
شه به حرفش ولی نگاه نکرد
به همه سینه ی پناه گشود
کس به او صحبت از پناه نکرد
چهارده سال آفتاب نخورد
رشد جایی چنین گیاه نکرد
رد شلاق مانده بر بدنش
بر تنش رخت راه راه نکرد
چار غل بست و چار قل وا کرد
لیک قطع دل از اله نکرد
جز دو ابرو و خیل مژگانش
هیچ گه رغبت سپاه نکرد
روزه اش را به اشک دیده ی خود
گاه افطار کرد و گاه نکرد
***محمد سهرابی***