نفس از سینه به طرز دگری می آید
هر دمم تازه تر از تازه تری می آید
بیدلی می طلبد عشق حقیقی ور نه
دعوی عشق ز هر بی جگری می آید
جوری جنس، مرا فطرس دربارت کن
به من انگار که بی بال و پری می آید
خیمه ات سوخت، دلم سوخت، همه عالم سوخت
شعله ی تو ز کدامین شرری می آید؟
کس ندانست که تو سوخته ای یا زینب
اینقدر هست که بوی جگری می آید
تو چه خورشیدجمالی که طلوع رخ تو
اول طلعت سال قمری می آید
تو مرا سوختی و من همه ی دنیا را
آری از گریه کنان هم هنری می آید
آب پاشی نشود پادری هر چشمی
تا بدانند که یار از چه دری می آید
تا که خون در رگ است و جان به تنم
به عزیزت قسم که سینه زنم
آنکه از گاهواره تا مردن
دیده اش از غمت تر است منم
شیر مادر نخورده، بابایم
تربتت را گذاشته در دهنم
عاقبت بین روضه می میرم
جامه نوکری شود کفنم
یا کریم کریم می باشم
من حسینی ز دولت حسنم
در جوانی ز ماتمت پیرم
گر بگویی بمیر، می میرم
من که اینگونه در هیاهویم
تا نفس هست از تو می گویم
جان زهرا همیشه وقت نماز
مهری از تربت تو می جویم
کنج هیئت دل کدر شده را
زود با اشک و آه می شویم
عطر سیب حضور سرخت را
دائما بین روضه می بویم
روضه خوان قتلگاه رفته و من
زائر ناله های بانویم
مادرت بود بیقرارم کرد
در این خانه ماندگارم کرد
بال فرشته که خاک پای حسین است
فرش حسینیه ی عزای حسین است
فاطمه دنبالش است روز قیامت
هر که به دنبال دسته های حسین است
شعر من و تو که افتخار ندارد
تا که خدا مرثیه سرای حسین است
رحمت زهرا برای اینکه بریزد
منتظر گریه ای برای حسین است
در دل مردم چه هست کار نداریم
در دل ما که "برو بیای" حسین است
دست به سمت کسی دراز نکردیم
هر دو جهان دست ما گدای حسین است
گندم شهر حسین روزی ما شد
باز سر سفره ها غذای حسین است
قیمت اشک برای خون خدا هست
دست همان کس که خون بهای حسین است
پرچم کرببلا همیشه بلند است
حافظ پرچم اگر خدای حسین است
هر چه که ما خواستیم فاطمه داده
آنچه فقط مانده کربلای حسین است