من همان زائری که می دانی
بیقرار از تب پریشانی
عابر کوچه های دلتنگی
خسته از روزهای حیرانی
مردی از خانواده سلمان
عاشقی از تبار ایرانی
تشنة یک نگاه دلجویت
تشنة آن شراب روحانی
در نگاهم عریضه ای دارم
که تو آن را نگفته می خوانی
ذره ای هستم آفتابم کن
خاک راه ابوترابم کن
از نگاهت حیات می ریزد
سرّ صبر و صلات می ریزد
از تجلی روشن ذاتت
جلوه جلوه صفات می ریزد
دستگیر همیشة عالم
از رکوعت زکات می ریزد
از کراماتِ دست تو رزقِ
همة کائنات می ریزد
لب اگر واکنی زمین و زمان
هستی اش را به پات می ریزد
تشنة خاک بوسی نجفم
خاک راهت برات می ریزد
روز محشر ز تار و پود عبات
بادبان نجات می ریزد
همة عمر در پناه توام
شیعة مذهب نگاه توام
عشق و روح و روان پیغمبر
ماه هفت آسمان پیغمبر
با تو تکلیف عشق روشن شد
آفتاب جهان پیغمبر
تار موی تو عروه الوثقی
به تو بسته ست جان پیغمبر
ساقی کوثر رسول الله
پدر خاندان پیغمبر
جانشینی حق فقط با توست
که تو داری نشان پیغمبر
کوثر وصف تو شنیدن داشت
دم به دم از زبان پیغمبر:
«أنت خیر البشر» علی جانم
«من أبی قد کفر» علی جانم
کعبه و زمزم و صفا حیدر
مروه و مشعر و منا حیدر
قبلة مسجد الحرام علی
صاحب خانة خدا حیدر
شور اعجاز لیله الاسری
روشنی شب حرا حیدر
اولین یاور رسول الله
هستی ختم الانبیا حیدر
السلام علیک یا مولا
السلام علیک یا حیدر
یثرب و کاظمین و سامرّا
نجف و طوس و کربلا حیدر
آیه آیه حقیقت جاری
کوثر و قدر و هل أتی حیدر
معنی روشن کتابُ الله
ای صراطُ السَّعادَه بابُ الله
روشنی عبادت زهرا
قامت تو قیامت زهرا
مات و مبهوت مانده جبریل از
بی کران ارادت زهرا
و غدیر نگاه روشن تو
بهترین روز حضرت زهرا
دیدنی بود در حمایت تو
آن همه استقامت زهرا
گفت مختص شیعیان تو است
روز محشر شفاعت زهرا
شور لبخند توست یا زهرا
ذکر سربند توست یا زهرا
تو همان کوثر کثیری که
با حق آنقدر هم مسیری که
رستگاری ما فقط با توست
و تویی بهترین امیری که
هل أتی شرحی از کرامت توست
من همانم همان اسیری که
به نگاهت پناه آورده
و تو مولای دستگیری که
دست من را رها نخواهی کرد
آری آنقدر سر به زیری که
باور تو برای ما سخت است
تو همانی همان دلیری که
ضربه هایش به روز بدر و حنین
افضلٌ من عبادت الثقلین
دشمنت گرچه بی عدد باشد
در مسیر تو هر که سد باشد
رشحة ذوالفقار تو کافی ست
گرچه عَمر بن عبدود باشد
پیش تو کمتر از پر کاه است
هرکه در قوم خود اسد باشد
اسدالله غالب میدان
شوکت تو الی الأبد باشد
ساحت حیدری چشمانت
دور از هر چه چشم بد باشد
تا همیشه امیر ما یکتاست
آنچنان که خدا أحد باشد
پهلوانی که هم ردیفت نیست
هیچ جنگ آوری حریفت نیست
جز ولای تو ائتلافی نیست
نور مطلق که اختلافی نیست
اعتقادات بی ولایت تو
به خدا جز خیال بافی نیست
پیرهن چاک عشق تو کعبه ست
بی شما قبله و مطافی نیست
عالمی بیقرار رجعت توست
آه شصت و سه سال کافی نیست
وقت مدح شما قلم لال است
ور نه تقصیر این قوافی نیست
شعرهایم اگر چه ناچیز است
دلم از عشق دوست لبریز است
***یوسف رحیمی***