یا رب بزن تو مهر خموشی بر آن دهان . . .
. . . چون وا شود به یاوه و توهین بی امان
شیطان سوارشان شده، جز این نمی شود
افسارشان گسیخته گردیده، بی گمان
گویا که قوتشان شده بیش از حدِ مجاز
یا اینکه خیل گله شان مانده بی شبان
عباسیان دوباره چه شد، زوزه می کشند
گویا محل نداده کسی بر صدایشان
این ها که روی نطفه شان شک و شبهه است
از نسل و آل ابن زیادند در جهان
آنها پی چه اند، خموشی نور حق؟
خنده بر این تفکر و این وهم خامشان
حیف از غزل که خرج چنین مردمی شود
حیف از ردیف و قافیه و واژه و بیان
باید که واژه ها همه خرج خدا شود
خرج خدا و هادی دین، شاه انس و جان
پس می شود تمام حروفم چهار حرف
(هادی) ، که می شود همه جان ها فدای آن
روزیِ عالمی به دو دستان هادی است
عالم تمام گوش به فرمان هادی است
***ناصر شهریاری***