در خون نشست دیده ی شب زنده دارها
آتش گرفت سینه ی والا تبارها
از رشد رشدیان نفس باغ ها گرفت
از هرزه های پرشده در سبزه زارها
آوازهایشان همه از روی کینه است
نفرین ما به حنجره ی جیره خوارها
شالوده ی تمام غزل های منتظر
تنها ردیف قافیه ی انتظارها
سوگند می خورم به تو و نام جد تو
آماده اند پشت سرت جان نثارها
شاید خنک شود دل تبدار عاشقان
در روز رقص گردنشان روی دارها
آنها که بی حیائیشان از صفت گذشت
آن کاسه لیس سفره ی بی اعتبارها
***سید حسن رستگار***