روشن شده است چشم شب از انتظار تو
ای آفتاب، سایه نشین در مدار تو
هر صبحدم به تیرمناجات می شود
چابک ترین غزال اجابت شکار تو
دیگر شگفت نیست مسیح آفرین شوی
گل های مریم اند همیشه کنار تو
باشد فدک به دست تو یا دست دیگری
سبز است باغ های خدا از بهار تو
افطار تو نخواست که انفاق جان دهد
هر چند جان نداشت لب روزه دار تو
گفتی امام نیز همانند کعبه است
ای پاسدار قبله شدن افتخار تو
جوشید در زلالی اندیشه حسن
صلحی که جاری است چنان چشمه سار تو
آری چه خوش نشست در آیینه حسین
تصویری از حماسه خورشید وار تو
جای تو را که هیچ کسی پر نمی کند
زینب مگر هماره شود یادگار تو
آن دست که صلابت روز و شب آفرید
از باغ پر طراوت تو زینب آفرید
دارند عقل و عشق اگر چه جدال ها
گفتند ما کجا و مقام محال ها
صحرا چگونه شوق تو را تاب آورد
وقتی که می رمند به سویت غزال ها
عیسی به گاهواره اگر لب گشوده است
داری به بطن مادرت ازاین کمال ها
گفتی که آب ها همه مهریه تواند
ای روشنای خانه تو از زلال ها
این جا نشد به کنه کمال تو پی برند
یعنی که تنگ بود برایت مجال ها
این قدر خانه ساده مگر می شود بگو
رازی مگر نهفته به قلب سفال ها
جبرییل هم برای تسلی خاطرت
بر خاک می نهد به کنار تو بال ها
با واژه ها مقام تو معنی نمی شود
نتوان به بی مثال رسید از مثال ها
ماییم و مدح روح به جان ها روان شده
آن قبل آفرینش خود امتحان شده
هر حاتمی که دامن احسان گرفته بود
از دست پر کرامت تو نان گرفته بود
تا پا نهاد تور تو در خانه علی
آیینه تو جلوه دو چندان گرفته بود
آری یهودی از تب خورشید چادرت
عطر هزار سائقه ایمان گرفته بود
خورشید بود خیس خجالت که هر سحر
در آسمان چشم تو باران گرفته بود
عمرت کمی بلندتر از سوره تو بود
آن هم در ابتدای تو پایان گرفته بود
سجاده دید پای ورم کرده تو را
از بس تب عبادت تو جان گرفته بود
بر جانماز خویش اگر سایه می کنی
اول دعا چقدر به همسایه می کنی
از بس که روشن است طلوع پگاه تو
خورشید ذره ای ز خیل سپاه تو
از خاطرات شعب ابی طالبت بگو
آن جا که بوی درد شکفته است پگاه تو
خیره شده است دیده کروبیان عرش
وقتی که نور می دمد از سمت ماه تو
آری دو بیت در غزل صائب آمده است
آن شاعری که نور گرفته است از نگاه تو
بوی گل از ادب نکند پای خود دراز
درسایه گلی که بود خواب گاه تو
فردا چه خاک های ندامت به سر کند
امروز هر دلی که نشد خاک راه تو
آری نداشتی تو بدون علی نظیر
شایان کوثر است شود همسر غدیر
دریا به یاد نور تو در امتداد بود
صحرا به شور و شوق تو در گرد باد بود
شب های جمعه این دل زائر به کربلا
با شوق عطر سیب حضور تو شاد بود
حتی دمی که خواستی از مرتضی انار
انفاق آن به سایل مسکین مراد بود
در مزرع تو امر به معروف دانه داشت
در باغ تو شکفته ترین گل جهاد بود
حتی میان آینه خطبه های تو
تصویرهای روشنی از اتحاد بود
مادر برای امت اسلام بوده ای
آن سان که وصف ام ابیها به یاد بود
از یازده ستاره ات امت امام یافت
این گونه بود دین خدا انسجام یافت
جز مهر انتظار ز جانان نمی رود
آری کرامت از دل باران نمی رود
آن دل که با ولای علی عهد بسته است
جز در ره ابوذر و سلمان نمی رود
یاد حضور روشن فرزند آفتاب
ازکوچه باغ های جماران نمی رود
با آن که می رود ز دل آنکه ز دیده رفت
هرگز ز سینه یاد شهیدان نمی رود
دشمن اگر چو ابهره آید به معرکه
پیروز از میانه میدان نمی رود
لطف تو بود و غیرت فرزندهای تو
از یاد ما حماسه لبنان نمی رود
تا جان به آستانه توحید برده ایم
چون ذره ایم و بهره خورشید برده ایم
***حجت الاسلام والمسلمین جواد محمد زمانی***