از بازی غریب فلک آه می کشید
از زخم های خورده نمک آه می کشید
آن چهره ای که تاب نسیم سحر نداشت
حتی ز باد بال ملک آه می کشید
حالا چه آمده به سرش که تمام شب
از جای زخم های فدک آه می کشید
او بار شیشه داشت که در کوچه خرد شد
آئینه بود و غرق ترک آه می کشید
وقتی که می برید لباس حسین را
تنها خودش بدون کمک - آه می کشید
***حسن لطفی***