ای گل یاسم که در گلزار پرپر گشته ای
در جوانی باعث پیری حیدر گشته ای
در همین آغاز غسلت از نفس افتاده ام
مثل یک باغ بنفشه رنگ و رو برگشته ای
آب میریزم ولی خون میچکد از پهلویت
با علی هرگز نگفتی از چه مضطر گشته ای
زخمهایت شرح یک لحظه به پشت در که نیست
گوییا از غزوه ی بدر و احد برگشته ای
زخمهایت از نود زخم تن من بدتر است
تازه با یک زخم خود با من برابر گشته ای
ای ودیعه رفتی از دستم خجالت میکشم
اینچنین مهمان چشمان پیمبر گشته ای
با لحد چیدن بساط عمر من برچیده شد
کوثر من قاتل ساقی کوثر گشته ای
***جواد حیدری***