کار تنش زیاد ولی وقت من کم است
یک شب برای شست و شوی این بدن کم است
بانوی من نحیف نبود ، اینچنین نبود
وقتی نگاه میکنمش ظاهراً کم است
در زیر پارچه ورمش گم نمیشود
آنقدر واضح است که یک پیرهن کم است
باید چگونه جمع کنم این بساط را
فرصت کم است و آب کم است و کفن کم است
مسمار را خودم زده بودم به تخته ها
باید بمیرم آه ، پشیمان شدن کم است
گیرم حسین دق نکند اینچنین ولی
گریه بدون داد برای حسن کم است
آئینه آمدی و ترک خورده میروی
یعنی برای بردن تو چهار زن کم است
پیراهن حسین که کارش تمام شد
پس جای غُصّه نیست اگر یک کفن کم است
بالت ، پرت ، تنت ، همه ی پیکرت خدا
این زخمها زیاد ولی وقت من کم است
***علی اکبر لطیفیان***