گر چه کبود ناز نگاهت کشیدنی است
از آفتاب هرچه که باشد خریدنی است
انگشت لاغرت ز چه در خواب میپرد
شاید اشاره ایست که روحت پریدنی است
گل در لباس ساده ی تو راه میرود
دنباله دار بودن زخم تو دیدنی است
مویی که استخوان تو برداشت چاک داشت
این چاک استخوان به گریبان رسیدنی است
بعد از تو این وسایل تو میکشد مرا
با من نگو که خاطره هایت ندیدنی است
زین پلک بی مژه به دلم التفات کن
اشک تو بر غریبی حیدر چکیدنی است
***محمد سهرابی***