میان کوچه پیچیده
صدای همهمه ، ای وای
کنار خانه ای دلسوخته،
بی واهمه، ای وای
جمعند این همه، ای وای
چه کاری هست این ها را
به بیت فاطمه ، ای وای
برای چیست این غوغای بی پایان؟
خبر دارید که ! زهرا عزادار است
تبدار است ، بیمار است
از داغ پدر دلخسته و زار است
برایش این شلوغی ها
آزار است ای مردم
اگر که آمدید اینجا
برای عرض ِ تسلیت
برای چیست پس هیزم؟
چرا با تازیانه؟ وحشیانه!
حمله ور هستید سوی خانهی زهرا
که دارد عطر پیغمبر
شمیم جنت الاعلی
امان از بی وفائی ها
امان از حب جاه و مال و منصب!
حب دنیا! آه ای دنیا!
چه زود از یادتان رفته ست
ای بی غیرتان
عهد «ذَوِی القُربی»
چه شد شأن نزولِ سوره های قدر و کوثر
چه شد فرمایشات ناب پیغمبر؟
«و زهرا بضعةٌ منّی، هِیَ قَلبی و رُوحِی...»*
آه زهرا ، جان من هستی من ، روحم ، وجود من
تمام تار و پود من ، همه بود و نبود من
خدایا شاهد من باش
هر کس که بیازارد گل من را
مرا آزار داده ، آه ، یا الله
«وَ مَن آذانِی آذَی الله»* یا الله
چه زود از یادتان رفته ست
ای دنیا پرستان
عرصه های خوفناکِ بدر و خیبر
روزهای سخت خندق
پنجه های تیز و بران سپاه کفر
بی کسی جبهه های حق
و در پایان رشادت های حیدر، حیدر کرار
میشد ناجی اسلام و ایمان شما مردم
چه شد ای وای ای دنیا طلب ها
یادتان رفته شب خوف و خطر
خوابید در جای پیمبر
رفت تنها، یک تنه، در قلب آن کفار
تا ابلاغ فرماید پیام حضرت داور
چه شد از یادتان رفت آه ای اصحاب
ماجرای سدّ الابواب و
علی و فاطمه احبابِ پیغمبر
چه شد بردید از خاطر
چه شد مردم؟ غدیرِ خم!
غدیر و بیعت با حضرت حیدر
دل عالم پر از آه است
در گوش زمان فریاد پیغمبر
دمِ «من کنت مولاه» است
آه ای بی وفایان این همان خانه ست
بیت الله اکبر!
خانهی زهرا و حیدر
جنت الاعلای پیغمبر، بهشت آسمانیهاست
آیا هیزم و آتش سزاوار در این خانه
این کاشانهی زهراست؟
چه کرده حبّ جاه و مال و منصب
حبّ دنیا ، آه ای دنیا
همه کور و کرند انگار، بی رحمند
مگر اینها نمیفهمند
آمد پشتِ در
زهرای اطهر! جان پیغمبر!
میان این همه نامرد
یعنی نیست یک مؤمن؟
بگو در پشت در زهراست، محسن!
آه آتش ، ضربه های بی هوا بر در
شکسته چوبه های در وَ مانده سورهی کوثر
میان آن در و دیوار
زِ هُرم شعله های کینه می سوزد
دل مسمار و بعد از آن دل زهرا
خدایا فاطمه، جان نبی با چهره ای نیلی؟
تسلی های بی رحمانهی سیلی؟
چه شد بازو؟ چه شد پهلو؟
شکسته حرمتِ جان رسول الله! یا الله
آه از حب دنیا
حبّ جاه و مال و منصب، آه ای دنیا
چنان گشتند عبد مال دنیا که فقط از دین
برای مسلمین
می ماند یک رو پوشِ پوشالی
فقط یک طبل تو خالی
چنان شد حب دنیا قبلهی آمال این مردم
که چندی بعد در عصری نه چندان دور
می بردند روی نی
سرِ ماه پیمبر را برای گندمی از ری
غروب روز عاشورا
که حرف خیمه ها و حرف غارت شد
برای کوفیان مست بی غیرت
جسارت به حریم قدسی آل عبا
دیدی چه راحت شد
زره ها و سپرها هم که غارت شد
دگر شد وقت عمامه
عبا، جامه
نمانده بر تنی زخمی
خدایا کهنه پیراهن
یکی جا مانده از این کاروان
خیره شده بر گوشهی گودال
چشم ساربان
دوباره روضهی خنجر
ولی این بار سر؟
نه! آه انگشت است و انگشتر
امان از حب دنیا، آه ای دنیا
***یوسف رحیمی***