ناله در سینه ی بشکسته ی من زندانی است
گریه هایم همه شب تا به سحر پنهانی است
به پریشانی گیسوی حسینم سوگند
دل دریایی ام از دست غمت طوفانی است
به خدا گریه ی من بر رخ و بر پهلو نیست
همه ی غُصه ی من آنکه تو خود میدانیست
چند روزی است علی سر به گریبان داری
چند روزی است جهان در نظرم ظلمانی است
آنقدر هر دل شب در بر من آه مکش
ز چه رو تا به سحر دیده ی تو بارانی است
دردم این است تو بر رفتن من گریه کنی
لیک در خانه ی همسایه ی ما مهمانی است
حال چون وقت جدایی است رخم سیر ببین
زیر این نیلی سیلی رخ من پیدا نیست
***حجت الاسلام والمسلمین جواد محمد زمانی***