امین درد آگاهم!تو را من چشم در راهم
دلیل عصمت راهم!تو را من چشم در راهم
شب است و بى چراغم من ، اسیر کوره راهم من
بتاب اى خضر بر راهم ، تو را من چشم در راهم
شبم را نور باران کن، نگاهم را چراغان کن
که بى مهر تو گمراهم ، تو را من چشم در راهم
تو خورشید جهانتابى ، تو نور خالص و نابى
تو را اى خوب ،مى خواهم ، تو را من چشم در راهم
تو هستى رامش جانم،تو غایب، من پریشانم
اسیر حسرت و آهم، تو را من چشم در راهم
مگر از ما تو دلگیرى، نقاب از رخ نمى گیرى ؟
ظهورت هست دلخواهم، تو را من چشم در راهم
پراز بوى گناهم من، شهید اشک و آهم من
اگر مغضوب درگاهم، تو را من چشم در راهم
برادر قصد من دارد، به راهم گرگ مى بارد
چو یوسف مانده در چاهم، تو را من چشم در راهم
دلم از بوى شب فرسود، بتاب اى قبله ی موعود !
تو هستى مهر و هم ماهم، تو را من چشم در راهم
نشستم تا بیایى تو،کجایى تو؟کجایى تو ؟
امین درد آگاهم!تو را من چشم در راهم
***رضا اسماعیلی***