از بلا پروا کجا دارد دل دریایی ات
راه بر توفان ببندد قامت سینایی ات
سینه ات جولانگه امواج توفان بلاست
شور اقیانوس دارد، دیده ی دریایی ات
در نگارستان چشمت، نقش می بندد بهار
می کند روشن جهان را چهره ی زهرایی ات
حامل منشور خونین حسینی، زینبا!
جاودان جوش است نور چشمه دانایی ات
تا ابد پر می گشاید بر فراسوی زمان
چون عقابی خشمگینْ فریاد عاشورایی ات
در زلال دیده ی آئینه ها تصویر توست
مانده حیران چشم عالم از جهان آرایی ات
در بیابانِ عطش گر پا گذاری هر نفس
صد گلستان گل شکوفد از دم عیسایی ات
دشمن از نطق علی وارت به خود لرزد چو بید
سامری رسوا شود، با معجز موسایی ات
هم چنان خورشید می تابد به عالم قرن هاست
در میان تیرگی ها، نور روشن رایی است
***سیمین دخت وحیدی***