در قد و قامت تو قد یار ریخته
در غالب تو احمد مختار ریخته
به عمه های دست به دامن نگاه کن
دور و برت چقدر گرفتار ریخته
گفتی علی و نیزه دهان تو را گرفت
ازبس که در اذان تو اسرار ریخته
معلوم نیست پیکرت اصلا چگونه است
بهتر نگاه می کنم انگار ریخته
دارد زره ضریح تو را حفظ می کند
بازش اگر کنند بالاجبار ریخته
یک روز جمع کردن تو وقت می برد
امروز بر سرم چقدر کار ریخته
زیر عبا اگر بروم پا نمی شوم
از بس به روی شانه من بار ریخته
گیسوی توهمین که سرت نیمه بازشد
از دو طرف به شانه ات ای یار ریخته
آن کس که تشنگی مرا پاسخی نداد
حالا نشسته بر جگرم خار ریخته
***علی اکبر لطیفیان***