گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید در این جمع که امشب
درمجلس ما ماه رخ دوست تمام است
در مذهب ما باده حلال است و لیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است
چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است
درمجلس ما عطر میامیز که ما را
هر لحظه ز گیسوی تو خوشبوی مشام است
از چاشنی قند مگو هیچ و ز شکر
زآنرو که مرا از لب شیرین تو کام است
تاگنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کنج خرابات مقام است
می خواره و سرگشته و رندیم و نظر باز
وان کس که چو ما نیست دراین شهر کدام است
با محتسبم عیب مگویید که او نیز
پیوسته چو مادر طلب عیش مدام است
حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
کایام گل و یاسمن و عید صیام است
***حافظ شیرازی***