ترتیل بیا به گریه خوانیم
سیل از رخ هر دو دیده رانیم
امشب شب گریه است و ناله
داغ است به دل بسان لاله
اى واى شکسته کاسه جم
از ضربتِ تیغ ابن ملجم
گویا که چو فرق فجر بشکفت
آن ضارب تیغ یا على گفت
با نیل رقابتى مگر داشت
فرقى که شکاف تیغ برداشت
آن روز على نبود در خاک
افلاک فتاده بود بر خاک
آهنگ حزین فُزْتُ یا رب
پیچید در آسمان در آن شب
خندید به تیغ فرق دریا
بشکفت دریغ فرق دریا
هستى همه هستى اش ز کف داد
روزى که على به خاک افتاد
ترتیل بیا به گریه خوانیم
خون از دل هر دو دیده رانیم
خون گریه ماست زاد توشه
از گوشه چشم خوشه خوشه
هر ذره من على على گوست
هر قطره اشک من على جوست
ما را به زبان زبانه از تُست
این شعله عاشقانه از تُست
تا کینه و جهل با هم آمیخت
خونش دل و دیده را به هم ریخت
اى شیر همیشه بیشه حق
قائم به تو مانده ریشه حق
لب هاى تو نور بخش مى کرد
دستان تو عشق پخش مى کرد
اى تیغ زبان بى قرارت
همدوش زبان ذوالفقارت
یک دست تو در جهاد با تیغ
یک دست دگر عقیده، تبلیغ
یک دست به عرصه تیغ مى زد
یک دست قلم بلیغ مى زد
با تیغ قلم جهاد بشکوه
با تیغ دودم جهاد نستوه
معناى حیات تو دو چیز است
تیغ و قلم تو هر دو تیز است
یعنى که حیات در ممات است
یعنى که ممات ما حیات است
اى صاحب ذوالفقار عرفان
بر جسم جهان وجود تو جان
در هر دو جهت جهاد کردى
در راه عقیده، رادمردى
خصمى که به راه هرزه افتاد
از هیمنه ات به لرزه افتاد
افسانه اى از حقیقتى جو
گنجینه اى از فضیلتى تو
آدم اگر او ز خاک و آب است
نام تو ولى ابوتراب است
***امیر على مصدّق***