زمین و آسمان امشب غم و دردى دگر دارد
به پشت تیره ابرى، ماه چشمى پرگهر دارد
نواى مرغکانِ نغمه خوان در سینه بشکسته
به هر سو بنگرى مرغى سر از غم زیر پر دارد
به نخلستان گذر کردم که جویم حال مولا را
بدیدم از دل غمگین من غم بیشتر دارد
هزاران بوسه بر پاى على اى خاک نخلستان
بزن امشب که آن مولا سحر عزم سفر دارد
به گوش جان شنو امشب مناجات على اى دل
که این باشد کلام آخر و سوزى دگر دارد
به مسجد مى رود مولا پى انجام امرِ حق
دل و جانى همه تسلیم امر دادگر دارد
دمى دیگر چو بگذارد به محراب عبادت رخ
ز تیغ کین سرى پُرخون رخى هم رنگ زر دارد
على مهمان کلثومش بود افطار آخر را
که از نان و نمک قوت غذایى مختصر دارد
به خون غلتیده در محراب، شیر بیشه تقوا
در آن حالت نواى دیگر و شور دگر دارد
به ناگه نغمه «فُزتُ و رب الکعبه» زد مولا
بلى هر گفته کز دل سرکشد بر دل اثر دارد
***سید تقى قریشى «فراز»***