همای جان من سوی مدینه پر زند امشب
دلم در محفل قدوسیان ساغر زند امشب
گمانم ذات ربالعالمین در این شب شیرین
تبسم بر تبسمهای پیغمبر زند امشب
سلامالله بر این لیله قدری که زهرا را
مبارک ماه در ماه مبارک سرزند امشب
محمد همچو باغ لاله از هم واشده امشب
تعالیالله امیرالمؤمنین بابا شده امشب
شب است و نیمه ماه خدای داور است امشب
شب عید حسن، میلاد سبط اکبر است امشب
تعالیالله ای سادات عالم چشمتان روشن
که قرآن محمد روی دست کوثر است امشب
زیارتگاه پیغمبر بود آیینه رویش
که بر آیات رخسارش نگاه حیدر است امشب
ز پا تا سر همه میراث ختمالمرسلین برده
خدایی طلعتش دل از امیرالمؤمنین برده
تعالیالله بر جسمش سلامالله بر جانش
که میبوسد محمد لحظهلحظه همچو قرآنش
سلام آفتاب و آسمان و اختران او
بر این ماهی که امشب فاطمه دارد به دامانش
از آن ترسم که گویم کفر، ورنه فاش میگفتم
که حتی از خدا دل میبرد لبهای خندانش
مبارک باد این مولود بر پروردگار او
الا ماه خدا امشب تو باش آیینهدار او
شب عید است ای یاران خبر سازید یاران را
به فرق روزهداران ابر رحمت ریخت باران را
جمال بیمثال خویش را بگشوده بیپرده
خدا در ماه روزه داد عیدی روزهداران را
امیرالمؤمنین در دست خود دستهگلی دارد
که باید کرد قربانی به پایش گلعذاران را
حسن نامش حسن خَلقش حسن خُلقش حسن خویش
همانـا حسن نامحـدود حـق پیداست بر رویش
سحر با ما جمال حی سرمد را تماشا کن
به خال و خط او قرآن احمد را تماشا کن
به قرص آفتاب فاطمه بر شانه حیدر
در این ماه خدا ماه محمد را تماشا کن
نه تنها در مدینه در تمام عالم هستی
به یمن مقدمش خلد مخلد را تماشا کن
تمام آفرینش مانده در حال سجود امشب
خدا هم جشن بگرفته است در ملک وجود امشب
الا ای روزهداران شافع فردایتان است این
جمال بیمثال خالق یکتایتان است این
هنیئا لک مبارک باد، چشم جانتان روشن
که جان جان عالم رهبر و مولایتان است این
به پا خیزید و جان گیرید بر کف ای سحرخیزان
فروغ دل، چراغ روشن شبهایتان است این
به شکر مقدمش با خنده باید ترک جان گفتن
نه ترک جان سزد با ترک جان ترک جهان گفتن
سلامالله بر صبر وی و صلح و قیام او
سماواتی زمینی هر دو تسلیم نظام او
اگر فرمان آتشبس کند صادر علی عینی
وگر از جنگ گوید وحی حق باشد کلام او
توان از قلعه خیبر کند در چون پدر آری
همانا صلح او تیغی است بران در نیام او
نشاید کرد انکار اقتدار و همت او را
که در جنگ جمل دیدیم عزم و قدرت او را
به هر عصر و زمان، تاریخ با ما این سخن دارد
قیام کربلا خود ریشه از صلح حسن دارد
حسن با صلح و صبر خود حمایت میکند دین را
اگرچه همچو حیدر بازوی خیبرشکن دارد
به صلح و صبر و عزم و همت ایثار او سوگند
که شیعه هر چه دارد زآن امام ممتحن دارد
همانـا چشـم او بگـذشته و آینـده را بینـد
امامش خوانده پیغمبر چه برخیزد چه بنشیند
الا ای قبر بیشمع و چراغت کعبه دلها
مزار بیچراغت تا ابد خورشید محفلها
به قرآن میخورم سوگند کز اسلام و از قرآن
تو با ایثار و صبر خود شدی حلال مشکلها
تو خوردی خون دل تا دین و قرآن جاودان ماند
ولی قدر تو را نشناختند افسوس! جاهلها
شهادت میدهم مولا! تو بر عالم امام استی
نه بر عالم، حسینبنعلی را هم امام استی
سلام انبیا بر اشک زوار بقیع تو
دلم عمری است گردیده گرفتار بقیع تو
به رضوان میفروشم ناز تا محشر اگر یک شب
گذارم روی خود بر روی دیوار بقیع تو
دری بگشا به رویم از کرم ای یوسف زهرا
که همچون شمع سوزم در شب تار بقیع تو
خوشا آن شب که «میثم» همچو آه از سینه برخیزد
سرشک خویش را بـر خـاک پـای زائرت ریزد
***استاد حاج غلامرضا سازگار***