دوباره دلم به میقات اومده
شبای اشک و مناجات اومده
این شبا با امید عنایت و
کرم مادر سادات اومده
اومده دلم با اشک و التماس
میون این دلای خدا شناس
اگه اینجا خدایی نشه دلم
پس پناهگاه گنه کارا کجاس؟
اومدم با کوله باری از گناه
با دلی آلوده و رویی سیاه
اومدم تا میون خوبات یه شب
بنده ی بی پناهو بدی پناه
اومدم بهت بگم خیلی بدم
به تموم دنیا جز تو رو زدم
اما این دفعه به عشق بندگیت
در خونه ی تو مولا اومدم
اونقده رئوفی و بنده نواز
رد نمی شه پیش تو دست نیاز
اومدم تا بچشونی به دلم
لذت عبادت و ذکر و نماز
چشم من گواهِ احوال منه
رو سیاهیم، مال اعمال منه
اما پر زدم اگه تا مهمونیت
عشق فاطمه پر و بال منه
بدون معطّلی یادم دادی
آره من بدم ولی یادم دادی
وقتی که سرشتی آب و گلمو
یادته علی علی یادم دادی
گفتی می خوام همیشه با من باشی
به دور از درد و غم و محن باشی
به کارت گره نمی افته اگه
همیشه تو سایه ی حسن باشی
اگه حرف عشقت اومده وسط
من می خوام برای تو باشم فقط
دستمو بذار تو دستای حسین
شبیه شهیدا تا آخر خط
یه نگاش حلال مشکلاتمه
اشک روضه هاش آب حیاتمه
دنیا و آخرتم غم ندارم
تا حسین سفینه النجاتمه
منم اون کبوتر امام رضا
که میام از سفر امام رضا
ایشالا روزی این شبام بشه
آخرش یک نظر امام رضا
کاش می شد جامون تو آسمون باشه
گوشه ی محراب جمکرون باشه
کاش می شد دلای ما هر نیمه شب
همسفر با صاحب الزمون باشه
یه سحر بریم پیش امام رضا
یه سحر بریم به سمت کربلا
بشه روزیمون بازم سر بذاریم
روی شش گوشه ی ارباب باوفا
یه سحر بریم با اشک و شور و شین
بشینیم میون بین الحرمین
دور صحن با صفاش طواف کنیم
تا نفس داریم بگیم حسین حسین
راهی شیم با اشک و آه و زمزمه
سمت مرقد امیر علقمه
اونجا که شبای جمعه می پیچه
پای سرداب بوی یاس فاطمه
اونجا نوکریمونو نشون بدیم
دلمونو دست روضه خون بدیم
اگه افتاد نگامون به قتلگاه
روی تل زینبیه جون بدیم
گوش کن این همون صدای هلهله س
یا صدای ناله های سلسله س
یا صدای قاری از تو قتلگاه
یا صدای بی کسی قافله ست
خوب نیگا کن اینجا خاک کربلاست
سه روزه تنی به خاک و خون رهاست
دستای بسته ی زینبو ببین
هنوزم سر حسین رو نیزه هاست
نمی گم پرستویی آتیش گرفت
خیمه های بانویی آتیش گرفت
دیگه از تنور خولی نمی گم
نمی گم که گیسویی آتیش گرفت
داره می لرزه زمین و آسمون
دیگه طاقت نداره مادرمون
نمی گم از لب غرق خون عشق
نمی گم از بوسه های خیزرون
***یوسف رحیمی***