چه کنم! آتشی افتاده به جانم چه کنم؟
آتش از آب دو دیده ننشانم چه کنم؟
تو در این شهر فقط چشم به راهم بودی
ای همیشه نگرانم، نگرانم چه کنم؟
گوشه ی خانه من و چار جگر گوشه ی تو
غم ز شش سمت گرفته به میانم چه کنم؟
در ره مسجد و خانه به زمین می خوردم
از همان موقع شده ورد زبانم چه کنم؟
من که هر کس گرهی داشت کمک از من خواست
گرهی خورده به کارم که ندانم چه کنم؟
*** استاد حاج علی انسانی***