ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

اشعار فاطمیه - اشعار وداع - وحید محمدی - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :99
بازدید دیروز :31
کل بازدید ها :6145233

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

 خانه بود و اشک بود و آه بود
اشک زهرا با علی همراه بود

باب صحبت های پر غم باز شد
درد دل های علی آغاز شد:

"خانه مان را آب و جارو کرده ای
گوئیا با دردها خو کرده ای

داری از این خانه غم را می بری
گویی از روز گذشته بهتری

درد پهلویت گمانم بهتر است
دست و بازویت گمانم بهتر است

فاطمه از بسرت گشتی جدا
این دو روزه بهتری شکر خدا

من شنیدم کار خانه کرده ای
موی زینب را تو شانه کرده ای

در زدم تو پشت در  بودی ولی
باز رویت را گرفتی از علی

فاطمه پشت و پناه من تویی
مانده ام تنها، سپاه من تویی

ای تمام دل خوشی بو تراب
ای سلام روزهای بی جواب

بی تو می میرم من ای یار جوان
قول دادی فاطمه، پیشم بمان

خانه و بی همسری سخت است سخت
ماتم بی مادری سخت است سخت

شمع من هستم - و پروانه تویی
گرمی بازار این خانه تویی

زینبت از دوری ات دق می کند
بی امان در اشک هق هق می کند

باب این غم ها ز کوچه باز شد
که سکوت مجتبی آغاز شد"

درد دل های علی پایان نداشت
فاطمه انگار دیگر جان نداشت

از دل مولای ما آمال رفت
روی پایش فاطمه از حال رفت

در کنار بسترش با آه گفت
با نوای پر غمی جانکاه گفت:

گرچه با غم هم نشینی فاطمه
جان زینب کلّمینی فاطمه"

کم کمک چشمان زهرا باز شد
درد دل ها با علی آغاز شد:

"چند وقتی هست سر بارت شدم
تو حلالم کن، بدهکارت شدم

یا علی از درد و غم آکنده ام
یا علی از روی تو شرمنده ام

""خواستم یاری کنم امّا نشد
بند غم از دست هایت وا نشد""
 
هر چه را که بوده دیشب گفته ام
حرفهایم را به زینب گفته ام

داده ام یک یک کفن ها را به او
گفته ام از بوسه ی زیر گلو
 
ای همه جان تو در سوز و گداز
چند روز مانده را با من بساز

با حسن جوری دگر تا کن علی
پیش او کم یاد زهرا کن علی

سایه ی روی سر ایتام باش
فکر حال طفل تشنه کام باش

فکر حال این یتیمان کن علی
قبر من را نیز پنهان کن علی

دور از چشم همه یا مرتضی
مخفیانه، نیمه شب دفنم نما

یا علی چندی کنار من بمان
در کنار قبر من قرآن بخوان ..."
 ***وحید محمدی***


نویسنده حبیب در یکشنبه 93/12/10 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<