ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

اشعار فاطمیه 93 - مجتبی صمدی شهاب - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :447
بازدید دیروز :52
کل بازدید ها :6139203

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

 ای مسیحا نفسم از چه بریده نفست
رفتی و زود برآرورده شد آخر هوست

با پرزخم چگونه تو شکستی قفست
زتو شرمنده نشد تاکه شوم دادرست

بی وداع از برمن رفتی وحسرت خوردم
کاش ای فاطمه جان قبل تو من می مردم

خبرت را که شنیدم بدنم لرزان شد
دیده ام سیل شد و رود شد و باران شد

شعله شد آه من و ناله من طوفان شد
گریه کردم بخدا قاتل تو خندان شد

وقت پیروزی دشمن شد و حیدر افتاد
پیش مردم به خدا شیر تو با سر افتاد

ای جوانی که خوشی زعمر ندیده برخیز
هیجده ساله از غصه خمیده برخیز

ای گلی که به تنت چکه دویده برخیز
چه کسی پارچه بر روت کشیده برخیز

شاه این عالمم و بی تو بدون تاجم
قبله حاجت من ،سخت به تو محتاجم

چه کنم کار من افتاده به اینجا چه کنم
رفتی و مانده ام و دست تمنّّا چه کنم

ای سپاهم تو بگو من تک و تنها چه کنم
مانده ام مات که با غسل تو زهرا چه کنم

تن حوریه نمای تو پر از آثار است
بدنت نقش پراز میخ در و دیوار است

می روی خاطره کوچه تو می ماند
حسنم خون زبصر از غم تو می راند

راز آن چادر خاکی تو را می داند
زیر لب روضه سیلی تو را می خواند

عقده اش این شده که از تو دفاعی ننمود
خود خوری میکند از اینکه نشد کوچک بود

سر نهاده است به پای تو حسینت زهرا
تا که او را بکنی یاد تو در عاشورا

سرنهاده ست بپایت که بیایی آنجا
تا که آرام دهد جان وسط آن دریا

خس خس زیر گلویش به زیر آن خنجر
به خدا یک کلمه هست بیا ای مادر

ذوالجناحی خبرش غرق بخون یال بَرََََُد
زخم وخونریزی پهلو تنش از حال بَرد

بدنش را نوک نیزه ته گودال بَرَد
نعل ، دندان زلبش کَنده و پامال بَرد

از پس سر  ،سر او را ز جنایت کندند
خواهرش لطمه زنان ، وای همه می خندند
***مجتبی صمدی شهاب***


نویسنده حبیب در یکشنبه 93/12/10 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<