این همه دست به سوی تو دراز است رضا !
باز مشت من و آغوش تو باز است رضا !
باز «من» دارد از آن دور تهی میآید
آن که میآید از آن دور جنازه است رضا !
زنده شد پیش نگاهت، تو خدایش شدهای
کفرِ «خورشید» پرستان پُرِ راز است رضا !
دست من نامهای از توست، نوشتهست در آن:
به حرم آمدن مست مجــــاز اســت.رضا
من و انگور، دلی مست و نگاهی پرِ اشک
قبله در حسرتِ این راز و نیاز است رضا!
هشت رکعت وسط صحن تو افتاد به خاک
رقص عشق است، فقط شکل نماز است رضا !
هر دلی میرسد از راه شکسته است... چقدر-
جادهی عاشقیت حادثه ساز است! رضا !
آه! آواز خوش گوشهی «نیشابور»ت
در مقامی پر از اندوه «حجاز» است رضا !
پیش پرهای کبوتر، آسمان دل تو
تا خدا، پنجره در پنجره باز است رضا
***قاسم صرافان***