آسمان گم گشته سنگی در بیابان شما
دست مهر و مه گره خورده به دامان شما
سفره داران ملاحت با همه شور افکنی
شورها دارند بر سر از نمکدان شما
روح می جوشد زخاک و مرده می آید به رقص
بس که می ریزد مسیح از لعل خندان شما
نی عجب جوشد اگر از دیده ی خورشید آب
گر فتد عکسی در آن از دُرّ دندان شما
گردن فردوس خم در پیش بذل دستتان
خازن جنّت یکی از مستمندان شما
هستی عالم بود شمتی زخاک راهتان
ای تمام عالم هستی به قربان شما
می توان با گوشه ی چشمی مسلمانم کنید
ای سلیمان با همه حشمت مسلمان شما
موسی عمران قدح نوش شراب نیلتان
عیسی مریم شده محتاج درمان شما
پیشتر از بودن خود با همه زیباییش
بوده جنّت عاشق دیدار سلمان شما
از نزول آیه ی برداً سلاماً پیشتر
بوده صحرای وسیع دل گلستان شما
دین به جز مهر شما آل محمّد نیست، نیست
غیر از این کفر است گویم هر چه درشان شما
کیست «میثم» تا که در اوصافتان خواند غزل
ای دو صد جبریل طوطیّ غزلخوان شما
***غلامرضا سازگار***