گاه لیلایی و گهی مجنون
گاه مجنونم و گهی لیلا
گاه خورشید و گاه آیینه
روبروی همیم در همه جا
ای طلوع همیشه ی قلبم
با تو خورشید عالمینم من
تو حسینی ولی گهی زینب
گاه زینب گهی حسینم من
وقت سجاده وقت نافله ها
لبمان نذر نام یکدیگر
دو کبوتر در این حوالی عشق
بر سر پشت بام یکدیگر
من و تو آیه های تقدیریم
من و تو همدلیم و همدردیم
خواب بر چشممان نمی آمد
تا که بر هم دعا نمی کردیم
دل ندارم تو را نظاره کنم
در غروبی که بی حبیب شدی
تکیه بر نیزه ی شکسته زدی
این همه بی کس و غریب شدی
کاش این جا اجازه می دادی
تا برای تو چاره می کردم
این گریبان اشتیاقم را
پیش چشم تو پاره می کردم
همه از خیمه ها سفر کردند
همه در خون خویش غوطه ورند
همه پیشت فدا شدند اما
کودکانم هنوز منتظرند
آن دمی که ممانعت کردی
میهمان نگاه من غم شد
از بلا و غمِ مصیبت تو
آن قدر سهم خواهرت کم شد
کودکانم اگر چه ناقابل
ولی از باده ی غمت مستند
آن دو بالی که حق به جعفر داد
به خدا کودکان من هستند
خنده ها با نگاه غمگینت
اذن پرواز بالشان باشد
اذن میدان بده به آن ها تا
شیر مادر حلالشان باشد
***علی اکبر لطیفیان***