ممنونتم یه بار دیگه درِ خونت زانو زدم
واسه قبولی دعام بازم پیش تو رو زدم
من می دونم چه کاره ام، من می دونم که روسیام
امّا خودت گفتی اگه حاجت دارم پیشت بیام
حاجت اوّلم اینه: خدا آقامو برسون
دیگه بسه خسته شدم از دوری صاحب زمون
یعنی بدا دل ندارن؟ مگه آقا برا خوباس؟
توی همین آدم بدا، حسابِ عاشقا جداس
آره درسته آخدا، عاشق گُنا نمی کنه
اما آقام مهربونه، منو رها نمی کنه
با اینکه من گنهکارم، می دونه که دوسش دارم
آقای من خوب می دونه کسی رو جز اون ندارم
بدونِ یار مهربون، زندگیمون حروم می شه
می دونم آخرش میاد، غصه هامون تموم می شه
حاجت دوّمم چیه؟ منو ببر به کربلا
یا که براتمو بده، بازم برم امام رضا
شب های جمعه همیشه زودی دلم پر می گیره
با ذکر یا کرب و بلا زندگی از سر می گیره
یاد اباالفضل می کنه، کنار نهر علقمه
یاد همون سرداری که گرفته بوی فاطمه
یاد خیام بی عمو، اشک چشای بچه ها
که نا امیدن و می گن: عمو بیا عمو بیا
بارون می باره از چشام به یاد عمّه ای غریب
به یاد اون خانمی که به لب داره أمَّن یجیب
می گه الهی بمیرم حسین من یار نداره
می مُردم و نمی دیدم که اون علمدار نداره
می گذره و میاد همون لحظه که بین دشمنا
تنها می شه برادرش، ای وای سرش می شه جدا
میاد میون گودی و می بوسه رگ های داداش
تا سَرُو بالا می کنه، به نیزه می افته نگاش
آقام غریب رو نیزه ها آیه ی قرآن می خونه
یه شب میاد با دخترش می شینه کنج ویرونه
دختر می گه بابا دلم تنگ شده بود برا نگات
بابا می گه که دخترم: فدای لرزش صدات
دخترمی گه بابا ببین به زخم دل نمک زدن
رو نیزه ها خودت دیدی چطور منو کتک زدن
می گه بابا ببین شدم شبیه زهرا مادرت
تو این شبا خیلی زیاد زحمت دادم به خواهرت
دامنِ من آتیش گرفت، موی سرم سفید شده
خواب می دیدم دیشب که باز یه فاطمه شهید شده
خدا به آبروی اون شهید دشت کربلا
به حق شاه تشنه لب، حاجتامونو کن روا
تو یاری کن رهبرمون، شفا بده مریضامون
سایبونِ رحمتتو خودت نگهدار برامون
بازم ببخش گناهمو، به حق آسمونیات
تا به ابد من می مونم، (اسیرِ) مهربونیات
***حمید رمی***