جاری شده این اشک به تکرار غم تو
عمری ست دل ماست گرفتار غم تو
از فاطمیه مانده به جا هرچه که داریم
یعنی همه هستیم بدهکار غم تو
شد هر تپشش ذکر «علیًّ ولی الله»
قلبی که شده محرم اسرار غم تو
از موهبت توست که زنده ست دل ما
با زمزم اشکی که بود کار غم تو
چشم تر ما چشمه ای از کوثر و در دل
چون خیمه ای افراشته همواره غم تو
جا مانده دلم در وسط کوچه ی اشکت
آتش زده ما را در و دیوار غم تو
ده قرن گذشتهست، هنوز ای گل پرپر
مانده به روی دوش جهان بار غم تو
***یوسف رحیمی***