چه کرد و آه چه بد کرد دست من با من
تو را سـپـرد بـه آغـوش خاک امـا من...
...هـنوز هم که هنوز است توی این فکرم
تویی که در دل این خاک خفته ای یا من؟
تـو را زدند، خـودم این شکنجه را دیـدم
و سوختم، چـه کشیدم از آن تمـاشـا مـن
اگر چـه رفـته ای امـا میان مـا بـانـو
بدان که فـاصله ای نیست،مثل من تا من
تـو تـوی خاک وَ این دستهای من خاکی
کــه بود آنکه به خاکت سپرد؟ آیـا من...؟
دلـم گرفت، کلامی بگو، وَ راحت باش
کسی کـنار مـزار تـو نیست، تـنها مـن...
***علی اصغر ذاکری***