آسمانی ترین من امشب
آسمان را چه تیره می بینم
امشبی را چگونه تا به سحر
سر قبر ستاره بنشینم
**
ای گلم خواب هم نمی دیدم
قاری ختم امشبت باشم
فاطمه جان چه قدر دشوار است
من پرستار زینبت باشم
**
آسمانی ترین من امشب
آسمانت چه دیدنی شده است
حال و روز غریبی علی و
کودکانت شنیدنی شده است
**
دائما پیش چشم خونبارم
صحنه درب و خانه می گذرد
چند وقتی است روزگارم با
گریه های شبانه می گذرد
**
روضه خوان شبانه ی خانه
سوز دل های غربت حسن است
روضه اش دائما : کسی راه
کوچه را روی مادر ما بست
**
زینبت ، وارث دعای شبت
سر سجاده ات دعا می خواند
زیر لب ، زمزمه کنان می گفت
کاش مادر کمی دگر می ماند
**
درد دلها تمام ناشدنی است
باید اما ز تو جدا بشوم
می روم تا شبی دگر بانو
زائر تربت شما بشوم
***وحید محمدی***