عید جدیدی آمد و آغاز سالی ست
آقای من! امسال هم جای تو خالی ست
وقتی که لب میخندد و دل غرق آه است
یعنی که بی تو عیدهای ما خیالی ست
ما غائبیم از محضرت که روسیاهیم
آثار با خورشید پیوستن زلالی ست
چشمان تو از غصه های ما پر از اشک
اوقات ما از یاد تو اما چه خالی ست!
ماه رُخت را در شب گیسو مپوشان
در شام هجران بیگمان صبح وصالی ست
دل های بیدار و ... جهانی چشم در راه
در انتظارت جمعه های ما سؤالی ست
این روزها در کوچه های فاطمیه
سهم تو و چشمان تو آشفته حالی ست
چشم انتظارت مانده چشمان کبودی
برگرد، با تو شوکت مولی الموالی ست
***یوسف رحیمی***