مولای جمعه های معطر بیابیا
خورشید نسلهای مطهر بیابیا
ما دل به جذبه های نگاه تو بسته ایم
تکرار عشقهای مکرر بیابیا
ای وارث تمام مواریث انبیا
سوگند بر عبای پیمبر بیابیا
قرآن پاره پاره ی ما روی خاکهاست
آقا به دست بسته ی حیدر بیابیا
باران بیار...آب بیاور خودت بریز
برشعله های سرکش این در...بیابیا
تاکه بیاوری کمی از خاک کربلا
مرهم برای پهلوی مادر بیابیا
شاید که تشت پر شده از لخته های درد
برداری از مقابل خواهر بیابیا
تا پس زنی به دست خود این خون داغ را
از روی حلق تشنه ی اصغر بیابیا
تا شستشو دهی مگر ای اشک مهربان
خون سر شکسته ی اکبر بیابیا
آقا! عمو که مشک ندارد شما مگر
مشکی بیاری از شط کوثر بیابیا
اقای من بلند کن از خاک عمه را
تا کم ببوسد این تن بی سر بیابیا
آقا چقدر منتظرت صبح وظهر وشب
آقا چقدر دیده ی ما تر؟...بیابیا
آقا فدای چشم پر از غربت شما
هرچه شکست بال کبوتر بیابیا
آقا فدای شما هرچه داده ایم
دریا دلان تشنه ی پرپر بیابیا
***ایوب پرندآور***