اسفندِ امسالین چرا پَر، وا نکردی؟
پرواز در این ماهِ بی پروا نکردی
خانه تکانی - رؤیتِ نادیدنی هاست
گم کرده هایت را چرا پیدا نکردی
*
باران به چشمه فیضِ اقیانوس بخشید
ای قطره! خود را - حیف شد!- دریا نکردی
با دغدغه هایِ زمینی خواب رفتی
یادی چرا از عالمِ بالا نکردی
دیدی جوانه می زند شمشمادِ کوچه
شرم از شعورِ خویشتن امّا نکردی
دیدی جنون کرده درختِ بید مجنون
اما جنونِ خویش را رسوا نکردی
سرّ سَتوری را دختان با تو گفتند
در بود ماندی بود را بودا نکردی
می شد تو هم جاری شوی در موجِ باران
خالی حبابِ من! چرا خود را نکردی
آن جا که باران زندگانی هدیه می داد
اَموات را هم جُرعه ی اَحیا نکردی
کشکولت از فقر و فنا امسال خالی است
امسال مدحِ حضرتِ مولا نکردی
پُر بودی و تاوَل زدی بر روی امواج
خود را خراب ای پُل چرا آن جا نکردی
امسال هم از میوه ی ممنوع خوردی
یاد از هبوطِ آدم و حوا نکردی
آه از نمایش دادنت در صحنه ی جمع
با خود چرا یک واقعه تنها نکردی
طاووسِ علّییّن و زاغ و خمره ی رنگ
امسال مشتِ خویشتن را وا نکردی
*
بیتِ گریزی داشت گویا این قصیده
خاموش ماندی بیت را گویا نکردی
یک بار دیگر بیت را تکرار کن، آه
لفظی به لب آوردی و معنا نکردی
*
کشکولت از فقر و فنا، امسال خالی است
امسال، مدحِ حضرتِ مولا - نکردی
امسال مدحِ حضرتِ مولا؟، دریغا!
مدح علیِ عالی اعلا نکردی
رفتی سراغ حاشیه - واماندی از متن
عشقی برای خویش - دست و پا نکردی
عشق علی پالایش روح از پلیدی است
امسال - زشتِ حویش را- زیبا نکردی
می شد که هویی بر کشی از عمقِ سینه
افسوس! غیر از هی هی و هی ها نکردی
دف می زد از عشقِ علی - بارانِ اسفند
امّا سماعی در دل شب ها - نکردی
*
اسفند امسالین - چرا- پَر وا نکردی
پرواز - در این ماهِ بی پروا نکردی
***مرتضی امیری اسفندقه***