ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

میلادامام عسگری(ع) - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :73
بازدید دیروز :52
کل بازدید ها :6138829

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

آنقدر آمدند و گرفتارتان شدند
خاک شما شدند و هوادارتان شدند

زیباترین اهالی دنیای عشق هم
یوسف شدند و گرمی بازارتان شدند

لطف شماست اینکه تمامی انبیا
بالاتفاق سائل دربارتان شدند
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در چهارشنبه 93/11/8 | نظر

ای حضرت معشوق ای لیلاترینم
من از همه پروانه ها شیدا ترینم

سنگ ملامت خورده عشق تو هستم
یعنی میان عاشقان رسوا ترینم

 تو آیه های مصحف پیغمبرانی
بهر تلاوت کردنت شیواترینم

ای کیسه بر دوش سحرهای محله
مرد کریم سامرا ؛ آقاترینم

ما ریزه خوار دولت عشق توهستیم
ای حضرت معشوق ای لیلاترینم

 اندازه ی ما چشم تو دیوانه دارد
مجنون میان خانه ی ما خانه دارد

ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در دوشنبه 91/11/30 | نظر

دوباره پای غزل سویتان دوان شده است
حروف واژه عشقم ترانه خوان شده است

ردیف و قافیه هایم فقط به ذوق شماست
که اینچنین همه همرنگ آسمان شده است

زبان رو به سوی قبله مانده طبعم
به جان رسیده و انگار پرتوان شده است

فضای آبی شعرم نثار مقدمتان
بهار هم به قدوم شما جوان شده است

نَمی ز بارش حُسن شما و آل شما
کتاب شعر و غزلهای شاعران شده است

فضای شعر، پر از لطف بی کرانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در یکشنبه 91/11/29 | نظر

ساقی بیاورید که بزمی به پا کنیم
ساغر بیاورید که قدری صفا کنیم

مطرب بیاورید که تا خط خویش را
از خط  پیروان طریقت جدا کنیم

عمری نماز پشت سر شیخ خوانده ایم
حالا شبی به پیر مغان اقتدا کنیم

خواندم دعا به مسجد و حاجت روا نشد
یکبار بین میکده امشب دعا کنیم

یک خمره نه,دو خمره نه ,تا یازده رسید
ما آمدیم تا که زدل عقده وا کنیم

حالا که نام پاک تو اکسیر واقعیست
با ذکر یا حسن مس دل را طلا کنیم

وقتی که مرده را نگهت زنده می کند
با ید تو را مسیح پیمبر صدا کنیم
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در یکشنبه 91/11/29 | نظر

کیستم من؟ گوهر ده بحر نور کبریایم
آفتاب سامره، روشنگر ملک خدایم

آسمان معرفت را در زمین شمس‌الضحایم
کعبه‌ام، رکنم، مقامم، مروه‌ام، سعیم، صفایم

منظـر حسـن خـدا مصباح انوارالهدایم
من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم


من همان دریای نور استم که نور از آن دمیده
دین و دانش را خدا در موج موجم پروریده

در درونم گوهر نابی چو مهدی آفریده
انتهایم را به جز چشم خدا چشمی ندیده

بشنوید ای آسمانی‌هـا زمینی‌ها صدایم
من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم


چارده معصوم گل پیداست از باغ جمالم
نیست آگه از جلالم، غیر ذات ذوالجلالم

تشنگان چشم? توحید را آب زلالم
بنده‌ام اما چو حی بی‌مثالم، بی‌مثالم
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در یکشنبه 91/11/29 | نظر

ز خاک پای تو اول سرشت قلبم را
سپس غبار حریمت نوشت قلبم را
 
ز نور معرفت و رحمت و ولایت تو
بنا نهاد چنین خشت خشت قلبم را
 
میان مزرعه ی سبز استجابت تو
کنار چشمه ی خورشید، کشت قلبم را
 
مرا اسیر تماشای چشمهایت کرد
سپس نهاد میان بهشت قلبم را
 
دخیل پنجره های حرم شدم تا حق
رها نمود ز کعبه، کنشت، قلبم را
 
خدا گواست که من از ازل گدای توام
اسیر رحمت و فضل تو، مبتلای توام

  ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در یکشنبه 91/11/29 | نظر

از پنجشنبه های دل من عبور کن
یک روز جمعه چشم مرا غرق نور کن

آقای پنجشنبه ؛ مرا هم نگاه کن
چشمان خیس و غم زده ام را مرور کن

چیزی دگر نمانده به هنگامه ظهور
ما را در این دقایق آخر صبور کن

با آخرین ستاره شبهای انتظار
با یازده ستاره تو درما ظهور کن

با اشک صیقلی بده ما را و بعد از آن
سنگ سیاه سینه ما را بلور کن

ابن الرضای سوم ما یا ابالحسن
عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن


آدم کشیده بود خودش را به التجا
غم هم نشسته بود لب جاده فنا

کشتی نوح هم به تکسر رسیده بود
و می طنید یکسره دور و بر بلا

موسا که رفت بود به دریا عصا به دست!
عیسا مرض بود و به ذکر هوالشفا

آتش به قهقهه همه جا گـُـر گرفته بود
آن سوخلیل بود و دو چشم پر از دعا

آن غصه ها و این همه غمها یکی یکی
گشتند کو به کو همه جا را جدا جدا

تا اینکه چشمشان همه افتاد سمت تو
یا نه ! نگاه لطف تو افتاد ابتدا

آن سو نگاه زرد و غم انگیز غصه بود
این سو نگاه سبز و سرور آور شما

از آن به بعد سائل چشمان تو شدیم
و خوانده ایم نام تو را " سُـرّ مَـن رای "

از آن به بعد غم که به ما روی می کند
مائیم و یک نگاه تو آقای سامرا

ابن الرضای سوم ما یا ابالحسن
عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن


تا کوچه های سامره مردی نجیب داشت
آری هوای شهر فقط بوی سیب داشت

شبها که در ترنم سجاده می نشست
شبهای عرش  حال و هوایی عجیب داشت

هرگاه با دعای فرج اوج می گرفت
زیر لبش ترنم ام یجیب داشت

درد آمد و دوا شد و با یک اشاره گفت:
هر گوشه از کلام لبش یک طبیب داشت

آنقدر کشته شد دل و آنقدر زنده شد
با تیغ ابرویی که فراز و نشیب داشت

ابن الرضای سوم ما یا ابالحسن
عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن

هر جا که باده هست صفای خمش تویی
هر آیه جا که آیه ای است ضمیر کمش تویی

آدم طمع به کسب مقام شما نمود
در صورتیکه آب و گل گندمش تویی

شهر مدینه شاد تر از این نمی شود
چونکه به لطف حق حسن دومش تویی

فهمیدم از ترنم سرداب سامرا
هر جا که جمکران شده شهر قمش تویی

خورشید مردمی زمین ؛ آسمانترین
ای خوش بحال هرکه تب مردمش تویی

ابن الرضای سوم ما یا ابالحسن
عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن
***رحمان نوازنی***


نویسنده سائل در چهارشنبه 90/12/10 | نظر

کی می‌شود به سامره در «سرّ من رای»
گویم به هادی و تو سلامٌ علیکما

تا روز مرگ جان بدهم در ولایتان
حبّ شما طلب بکنم روزی از خدا

در فضل «ابومحمّد»‌ی ای چشمه کرم
«ابن الرضا»ست شهرتت ای معدن سخا!

صاحب لوای عسگر دین است باب تو
ای مادر عفیفه تو «سوسنِ» حیا

ای همچو بومسیلمه کذاب، خصم تو
تو از کجا و مدّعی جاهل از کجا؟

ای آفتاب یازدهم، سرّ احمدی
ای نورِ از سلاله خورشیدِ انّما

ای وارث ودیعه زهرا، امام نور
ای امتداد چشمه تطهیر تا شما

مسموم زهر خصم ولایت چنان حسن
مظلوم روزگار تویی مثل مرتضی

امروز چشم شیعه به صحن و سرای توست
فرزند نور، ای پسرت حجت خدا!

در پشت ابر، ماه تمام تو تا به کی؟
با پای خسته گرم طلب شیعه تا کجا؟

أین الامام؟ یا حسن عسگری، دخیل
در انتظار سامره توست، کربلا ...
***محمد سعید میرزایی***


نویسنده سائل در شنبه 89/12/21 | نظر

زهی آن عبد خدایی که خدایی‌ست جلالش
صلوات از طرف خالق سرمد به جمالش

حسن بن علی این نجل جواد بن رضا را
که درود از علی و فاطمه و احمد و آلش

هر که بگرفته به رخ آبرو از خاک در او
اشک شوق آمده در چشم? چشم آب زلالش

هر که شد دور از او، گلشن فردوس، حرامش
هر که شد زائر او، وصل خداوند، حلالش

هر که بی‌مهرِ وی آرد به جزا طاعتِ سلمان
کلِّ طاعت به سر دوش شود کوهِ وبالش

او بوَد عسکری و عسکر او خیل ملایک
گو بیایند همه دیو صفت‌ها به قتالش

گرچه در تحت نظر بود، ولی فاتح دل شد
که روی سینه بوَد مهدی موعود، مدالش

خصمش از پا فتد و سر به در آرد ز جهنم
گر چه یک چند دهد حضرت دادار، مجالش

سجده بر تربتش آرند چه حور و چه ملایک
سائل سامره باشد چه نساء و چه رجالش

هر که رو بر حرمش کرد، جحیم است حرامش
هر که بر سامره‌اش پشت کند، وای به حالش

رَف‌رَفِ عقل کجا و پر پرواز عروجش؟
بیم دارم که به یک لحظه بسوزد پر و بالش

ز بهشت حرم سامره‌اش هر که گریزد
به خدا دیدن گلزار بهشت است محالش

وجه نادید? ذات ازلی، مصحف رویش
شاهکار قلم صنع الهی، خط و خالش

عوض خشم از او لال? لبخند ستاند
هر که با قهر کند روی به میدان جدالش

این عجب نیست که در عرش زند بانگ تفاخر
که به دور حرم سامره گردد مه و سالش

صلوات علی و فاطمه و خیل امامان
به کمال و به جلال و به جمال و به خصالش

گو بگردند ملایک همه‌جا ملک خدا را
نه توان دید نظیرش، نه توان یافت مثالش

از خدا تا ابدالدهر جدا مانده و مانَد
هر که از راه محبت نبرد ره به وصالش

خسروان تاج گذارند و دل از تخت بشویند
راه یابند اگر یکسره در صفِّ نعالش

مدح او گر زِ خلایق نبوَد می‌سزد آری
پسرش مهدی موعود زند دم ز مقالش

اگر از روی خداییش زند پرده به یک سو
مهر با جلو? خود ذره شود ماه هلالش

عالم دل شود آباد به یاد حرم او
گرچه کردند خراب از ره کین اهل ضلالش

اوست آن بنده که دارد به همه خلایق خدایی
او خدا نیست ولی وهم بوَد مات جلالش

قعر دریا و پر کاه خدایا چه بگویم
نظم من چون ببرد راه به دریای کمالش؟

به جز از مادر و جد و پدر و خیل امامان
این محال است، محال است که یابند همالش

اوست آن باغ بهاری که خزان دور ز دوْرش
اوست آن مهر فروزان که به حق نیست زوالش

ناز بر جنّت و فردوس کند در صف محشر
گر بوَد در کفن شیعه گیاهی ز نهالش

جان نهم در کف ساقی اگر از لطف و عنایت
دهدم جام و در آن جام بوَد عکس خیالش

خشک گردیده در این جامه قلم در کف «میثم»
چه بیارد؟ چه بگوید به چنین منطق لالش؟
***استاد حاج غلامرضا سازگار***


نویسنده سائل در شنبه 89/12/21 | نظر

از ازل آب و گلم گفت : که من کوثری ام
فاطمی دین و حسینی ، حسنی ، حیدری ام

همه ی دلخوشی ام ای گل زهرا (س) این است
که خوش اقبال از این مرحمت داوری ام

سر در قصر بهشتی دلم بنوشتند
که مسلمان مرام حسن عسگری ام

چه کسی مثل من دل شده دلبر دارد ؟
چه کسی مثل تو ای دوست کند دلبری ام ؟

من که مجنونم و آشفته – تورا می خوانم
سربازار غمت-یوسف من – مشتری ام

به همه نسل بنی فاطمه سوگند که من
تا صف حشر بگویم که علی اکبری ام

آری آری بخدا کف زدن اینجاست حلال
که حسن داده مرا وعده دیدار و وصال


آسمان مهر وتولای تو داردآقا
عرش درسینه تمنای تو دارد آقا

حور و قلمان بهشت اند گدای نفست
باغ رضوان سر سودای تو دارد آقا

از شعاع افق چشم تو بالاتر چیست؟
ماه سودای قدم های تو دارد آقا

هل اتا آید وآقایی تو می خواند
جبرئیل آیت غرای تو دارد آقا

عرصه محشر وآغاز شفاعت از توست
عالمی حسرت فردای تو دارد آقا

گوشه صحن وسرایت ، حرم آل عباست
خاک سرداب گل پای تو دارد آقا

زیر پایت نظر افکن که تماشا دارد
دل آواره به خاک قدمت جا دارد


وای اگر جلوه کنی ! – جلوه نکرده این است
هرچه خون است به پای علمت می ریزد

بی تو خورشید خریدار ندارد یعنی ،
هرچه نور است ز عرش حرمت می ریزد

عمر نوح ای همه روح – تو را لازم نیست
کشتی نوح از این عمر کمت می ریزد

از دل خسته خداوند نگیرد غم تو
که سرور از دل دریای غمت می ریزد

دست خالی نرود هیچکس از درگه تو
از تهیدستی سائل درمت می ریزد

تو ابالمهدی (عج) زهرایی(س) ودوم حسنی (ع)
مجتبای دگر فاطمه (س) – آقای منی


تاکه من چون حسن عسگری (ع)آقا دارم
ز عیار گل دلبر دل زیبا دارم

زندگی زیر لوایش چه صفایی دارد !
روزگار خوشی از این قد و بالا دارم

با محبت تر از این جمله ندارم در دل
که به بالای سرم مثل تو بابا دارم

به وجود تو امام حسن عسگری(ع) است
که به کنعان دلم یوسف زهرا (س) دارم

ای بنازم به مقامت که امانت داری
من امان نامه ز امضای تولا دارم

حاجت روی جگر گوشه تو ما را کشت
ای بسا دست توسل به تو مولا دارم

مادرت منتظر آمدن مهدی (عج) توست
صبح میلاد تو هنگامه هم عهدی توست


سامرا خاک گل ماست خدا می داند
خاک من از گل مولاست خدا می داند

نظر از سامره بردار دلم را بنگر
حرم عسگری اینجاست خدا می داند

نه من از کوی تو دورم به همین منزل چند
بعد منزل نه به اینهاست خدا می داند

حج تویی کعبه تویی در دل من خانه توست
طوف کوی تو مهیاست خدا می داند

حرم و گنبد و گلدسته تو در عرش است
عرش زوار دل ماست خدا می داند

طلب و دعوت و همت همگی نزد شماست
ورنه دل قافله پیماست خدا می داند

بین مانیست کمی فاصله یابن الهادی (ع)
جز من و گرد همین قافله یابن الهادی (ع)
***محمود ژولیده***


نویسنده سائل در شنبه 89/12/21 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<