ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

میلادامام سجاد(ع) - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :82
بازدید دیروز :52
کل بازدید ها :6138838

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

بنا نیست امروز افسرده باشیم
پس از چند شب باز پژمرده باشیم

مگر می شود نور را دیده باشیم؟
ولی دل به خورشید نسپرده باشیم

بنا بود ما را سر پا ببینند
اگر بارها هم زمین خورده باشیم

سه شب در به در بین کوچه نشستیم
که سهمی از این سفره ها برده باشیم

محال است ما را از آقا بگیرند
محال است حتی اگر مرده باشیم

اسیرم به گیسوی بالا نشینی
فدای گرفتاری این چنینی

تو شهر غریبی مسافر نداری
شب پنجم ماه، زائر نداری

در این چند شب بال ها کربلایند
بمیرم برایت مهاجر نداری

نبینم برای تو شعری نگفتند
مبادا بگویند شاعر نداری

تو چهارم مسیر به سمت خدایی
تو چهارم مسیری که عابر نداری

در این روزها که تو تنهاترینی
در این روزها که تو زائر نداری

مرا زائر بی قرار تو کردند
دلم را چراغ مزار تو کردند


بنا شد اگر سائلی نان بگیرد
چه خوب است که از کریمان بگیرد

بنا شد اگر شاه نوکر بگیرد
چه بهتر که از نسل سلمان بگیرد

علی خواست تا که برای حسینش
زنی در بلندای ایمان بگیرد

تمام زمین و زمان را که می گشت
بنا شد عروسی از ایران بگیرد

اسیری شهبانوی ما می ارزد
که این خاک بوی «حسین جان» بگیرد

تو آقا ترینی و سجاد مایی
تو شاهی و فرزند داماد مایی


خدا باز تصویر مولا کشیده
برای حسینش، علی آفریده

تو از بس که غرق حضور خدایی
برای عبادت تو را برگزیده

هر آن کس که دیده تو را صبح یا شب
سر سفره های مناجات دیده

ترحم کن ای آسمان محبت!
به این قطره های چکیده چکیده

چه می خواهم از تو که داده نباشی
به اندازه کافی از تو رسیده

همین که گدای تو هستیم کافیست
ابو حمزه های تو هستیم کافیست


بخوان تا ابوحمزه ایمان بگیرد
بخوان آدمی بوی انسان بگیرد

بخوان: «ابکی – ابکی – لنفسی - لقبری...
دل مرده ی ما کمی جان بگیرد

...و یا غافر الذنبُ یا قابل التوب
الهی تصدق عَلَیَّ بعفوک

انا لا انسی ایادیک عندی
الهی تصدق علیّ بعفوک

الهی و ربی علیک رجائی
الهی تصدق علیّ بعفوک...»

لباس مناجت را هر که باید
شب پنجم ماه شعبان بگیرد

تو هستی دلیل مسلمانی ما
نجات پر و بال زندانی ما


به جز عالم سائلی عالمی نیست
به غیر از کریمی تو حاتمی نیست

بر این خشک ها تا که باران ببارد
به غیر از غلام تو صاحب دمی نیست

خدا از سرم سایه ات را نگیرد
جز این هر چه را هم بگیرد غمی نیست

چهل سال بر سر در خانه ی تو
به جز پرچم کربلا پرچمی نیست

تو یعقوبی و پلک مجروح داری
چهل سال گریه، زمان کمی نیست

چهل سال گریه، چهل سال ناله
چهل سال گریه برای سه ساله


نویسنده سائل در یکشنبه 91/4/4 | نظر

ماه عشق است ماه عشاق است
ماه دل های مست و مشتاق است

در میخانه‌ی کرم شد باز
الدخیل این حریم ِ رزاق است

ریزه خوارش فقط نه اهل زمین
جرعه نوشش تمام آفاق است

بی حساب است فضل این ساقی
شب جود و سخا و انفاق است

بین دلهای بیدلان امشب
با سر زلف یار میثاق است

شب زلف مجعدش «والّیل»
صبح چشمش به عالم اشراق است

«قبره فی قلوب من والاه»
حرمش قبله گاه عشاق است

ماه شعبان رسید! ماه سه ماه
کربلا می رویم! بسم الله


السلام ای پناه مُلک و مکان
در ید قدرتت عنان جهان

رفته قنداقه ات به عرش خدا
تشنة پای بوسی‌ات همگان

در طوافت قیامتی شده است
می ‌رسد هر فرشته با هیجان

پر قنداقة تو می‌ بخشد
پر و بالی به فطرس نگران

از سر زلف عنبر افشانت
سدرة المنتهی گرفته ضمان

عطر و بوی ملیح پیرهنت
مانده در خاطر نسیم جنان
 
بوسیده می چیند از لب تو رسول
رحمت واسعه گشوده دهان

از سر انگشت پاک مصطفوی
جرعه جرعه بنوش شیرة جان

خواند جدت «حسینُ منّی» را
«وَ أنا مِن حسین» را تو بخوان

با تو جود و شجاعت نبوی‌ست
ای شکوه حماسه های عیان

در نمازت شبیه فاطمه ای
بین میدان علی ست جلوه کنان

چشم‌های تو مرز خوف و رجاست
قَهر و مِهر تو آتش است و امان

رحمت محض! یا ابا الأیتام!
پدری کن برای عالمیان

ای که آقائی تو بی حد است
باز ما را به کربلا برسان

شب جمعه شمیم سیب حرم
منتشر می شود کران به کران

روضه هایت بهشت اهل ولاست
چشم ما چشمه های کوثر آن

«وَ مِنَ الماءِ کُلُّ شَیءٍ حَیّ»
اشک ها از غمت همیشه روان

السلام ای شهید روز دهم
السلام ای امام تشنه لبان

تا ابد در فراز پرچم توست
خون سرخت همیشه در جَرَیان

کربلای تو از ازل بوده‌
مبدأ حرکت زمین و زمان

شب سوم رسیده‌ای، ای ماه
السلام علیک ثارالله

السلام ای نگین عرش برین
ماه بالا بلند ام بنین

گره از گیسوان خود مگشا
هر سر موی توست حبل متین

جذبه های نگاه هاشمی ات
ماه را می کشد به سوی زمین

عبد صالح! مواسی لله!
پدر فضل! روح حق و یقین!

به حضورت گشوده دست، فلک
به قدوم تو سوده عرش، جبین

وقت هوهوی ذوالفقار علی ست
به روی مرکب حماسه نشین

می شود با اشارة‌ تو دو نیم
هر کسی آید از یسار و یمین

زینبت «إن یکاد» می خواند
آسمان محو هیبت تو! ببین

کاشف الکرب اهل بیت نبی!
بازوان تواند حصن حصین

ماه من بازوی رشید تو را
که برافراشته است بیرق دین

زده بوسه علی به گریه چنان
بوسه ها چید از آن حسین چنین

نقش باب الحوائجی داری
به روی بازویت شبیه نگین

سائلان تو بی شمارند و ...
گوشه چشمی به ما! بس است همین

شب جود و کرامت و بذل است
شب چارم شب اباالفضل است


السلام ای حقیقت جاری
روح تقوا و زهد بیداری

سید السّاجدین شهر رسول
عبد مسکین حضرت باری

روزهایت مجاهدت ، ایثار
نیمه شب هات بخشش و یاری

در مناجاتت ای صحیفة نور
آیه آیه زبور می باری

همه مجذوب ربنای تواند
محو این سیر و این سبکباری

گوش کن این صدای داوود است
که به شوق تو می شود قاری

پا برهنه به حجّ که می آیی
کعبه را هم به وجد می آری

در شکوه و حماسه بی مثلی
خطبه هایت زبانزدند آری

واژه های تو تیغ برّانند
ثانی حیدری و کراری

شام و کوفه به لرزه افتادند
سرنگون پایة ستمکاری

در مصاف تو سهم دشمن دون
چیست غیر از مذلت و خواری

وارث عزت و سخای حسین
ای که بعد از عمو، علمداری

به محبان خود نظر فرما
بیشتر موقع گرفتاری

رو سیاهی من گذشت از حدّ
تو برایم مگر کنی کاری

در نماز شبت دعایم کن
تو عزیزی تو آبروداری

دلم از بند هر غم آزاد است
شافع من امام سجاد است


شد روا حاجت همه، ما ! نه
کربلا شد نصیب ما یا نه؟

رزق شش‌گوشه می‌ دهند امشب
کی شنیده گدا ز آقا: نه

کربلا رفته در شب جمعه
می شناسد مگر سر از پا؟ نه

کربلا می روی بخوان روضه
روضه های جوان لیلا، نه

زخم ها التیام پیدا کرد
زخم فرق دوتای سقا، نه

التیام دمادم سیلی
می دهد فرصت تماشا؟ نه

از شب خیزران مگر مانده
لب و دندان برای بابا؟ نه

زینب است و نوای جانکاهش
ذکر أین بقیة اللهش
***یوسف رحیمی***


نویسنده سائل در جمعه 91/4/2 | نظر

نور حق می دمد از مشرق سجاده‌ی تو
چه شکوهی ست در این زندگی ساده تو

می رود از نظرش جنت و ملک و ملکوت
آنکه از روز نخستین شده دلداده‌ی تو

زمزم و کوثر و تسنیم به وجد آمده اند
از زلالی می و روشنی باده‌ی تو

هر کسی معجزه‌ی چشم تو را باور کرد
می شود بنده ولی بنده‌ی آزاده‌ی تو

با کرامات نگاهت دل هر عاشق را
می برد سمت خدا روشنی جاده‌ی تو

آمدی تا به جهان نور یقین برگردد
نور ایمان و سعادت به زمین برگردد


مکه با مقدم تو عطر بهاران دارد
دیده‌ی روشن تو رحمت باران دارد

کعبه بر شانه‌ی لطف تو توکل کرده
با نفس های مسیحایی تو جان دارد

مثل جدّت تو نهادی حجر الاسود را
ور نه بی مرحمتت قامت لرزان دارد

هر کسی در دل او نور ولایت جاری ست
به کرامات تو و چشم تو ایمان دارد

از نگاهت همه اعجاز و یقین می بارد
چشمهایت چقدر تازه مسلمان دارد

آیه آیه کلمات تو همه روشنی اند
خط به خط مصحف تو جلوه‌ی قرآن دارد

لحظاتت همه از نور خدا لبریزند
مگر این شوق الهی تو پایان دارد

شب گذشت و سر تو بر روی تربت مانده
در عروجی تو ولی شوق عبادت مانده

با تو هر لحظه‌ی من بوی خدا می گیرد
عطر اخلاص و مناجات و دعا می گیرد

بچشان بر دل ما طعم عبودیّت را
سجده هامان به نگاه تو بها می گیرد

تو ولی نعمت ما و همه عبدت هستیم
رحمت واسعه ات دست مرا می گیرد

تا بقیعت دل شیدای مرا راهی کن
عشق از گوشه‌ی چشمان تو پا می گیرد

آنقدر بنده نوازی که دل چون من هم
عاقبت تذکره‌ی کرب و بلا می گیرد

بانی روضه‌ی اربابی و باران باران
چشمم از محضر تو اذن بکا می گیرد

از تو بر گردن اسلام چه دِیْنی مانده
با فداکاری تو شور حسینی مانده

رهبر جان به کف اهل ولایی آقا
مظهر بی بدل صبر و رضایی آقا

به تو و عزت و ایثار و شکوهت سوگند
علم افراشته‌ی خون خدایی آقا

بیرق نهضت ارباب به روی دوشت
وارث سرخی خون شهدایی آقا

خطبه‌ی حیدری ات کاخ ستم را لرزاند
دشمن تو نبرد راه به جایی آقا

کربلا را که تو به کوفه و شام آوردی
همه دیدند که مصباح هدایی آقا

مصحف چشم تو از عشق حکایت دارد
راوی غیرت و ایمان و وفایی آقا

دیده‌ی غرق به خون تو گواهی داده
تو عزادار چهل سال منایی آقا

اشک هم از غم چشمان تو خون می‌گرید
زائر جان به لب کرب و بلایی آقا

چشمهای تو از آن ظهر قیامت می خواند
دم بدم در همه جا داشت مصیبت می خواند


غربت و بی کسی قافله یادت مانده
شام اندوه و شب هلهله یادت مانده

خار غم چشم تو را باز نشانده در خون
پای زخمی و پر از آبله یادت مانده

در خرابه تو هم از پای نشستی آخر
قامت خم شده‌ی نافله یادت مانده

زخم بی مرهم چل روز اسارت آقا
سالها سلسله در سلسله یادت مانده

سالیانی ست که این داغ شهیدت کرده
تلخی طعنه‌ی صد حرمله یادت مانده

قاتلت درد و غم و بی کسی عاشوراست
سالیانی ست دل زخمی ات ارباً ارباست
***یوسف رحیمی***


نویسنده سائل در جمعه 91/4/2 | نظر

سلام عطر خوش دلپذیر سجاده
سلام دلبر سجده ، امیر سجاده

سلام سفره پر نعمت دعا خوانی
سلام سفره مهمان پذیر سجاده

سلام تازه شعر و شعور و احساسم
سلام تازه مریدی به پیر سجاده

چقدر دست مرام من از تو خالی شد
شبی که دور شدم از مسیر سجاده

پیاده می شوم اینجا کنار اشکم تا
بیفتم از سر خجلت به زیر سجاده

و یطعمون علی حبه شما هستید
منم یتیم و فقیر و اسیر سجاده

منیم فقیر شما یک عطا به من بدهید
مرااسیر کنید و خدا به من بدهید

 
شبی که مثل همیشه خدا تو را می دید
و داشت عرش نمازت ستاره می بارید -

جقدر حجم حضورت وسیع و ناپیدا
که لحظه لحظه در آن جز خدا نمی گنجید

همان شب از نفس سجده های پرنورت
که داشت قامت ابلیس روح می لرزید

به شکل افعی خشمی در آمد و آمد
به گرد پای حضور تو داشت می چرخید

و نیش هم زد و تا از حضور درآیی
ولی چگونه شود نور منفک از خورشید

تو هم علی خدایی و محو محو خدا
که تیر و نیش ندارد به عشق تو تردید

و ناگهان پس از آن اتفاق رویایی
عبای سبز خودش را خدا به تو بخشید

چنان به رحمت خود موج زد به خاطر تو
که بر سواحل پیشانیت صدف پاشید

 و بعد روی صدفها به رنگ آب نوشت
از این به بعد شما زین العابدین هستید

از این به بعد نه ، از قبل عالم ذر بود
که سجده های تو در ساق عرش محشر بود

بهشت قطعه ای از تربت زمینت بود
و عرش آینه ای از دل یقینت بود

فرات کوفی ، ابوحمزه ثمالی ها
زیاد از این صلحا توی آستینت بود

صدای آیه ترتیل تو که می آمد
خدا هم عاشق اصوات دلنشینت بود

هزار رکعت هر شب نماز می خواندی
نماز یکسره مهمان شب نشینت بود

  انبیاء به پیشانی تو بوسه زدند
چرا که نقش علی نقش بر جبینت بود

هزار دسته ملک در صف عبادت تو
گدای روز و شب زین العابدینت بود

همیشه خاطره عمه در دلت می سوخت
و عکس قافله در چشم نازنینت بود

در آن غروب که عمه اسیر اعدا شد
دل تو خون و شد و سجاده تو دریا شد
 

چقدر آیه بریزد خدا به نام شما
چقدر معرفت آرد همین سلام شما

مرورتان بخدا از همیشه تازه تر است
برای هر که بخواند به احترام شما

کنار جاده دنیا پیاده گردیدم
فقط برای عبودیت مقام شما

به احترام شما از خدا طلب کردم
مرا برد به بهشت پر از کلام شما 

کنار مادرتان هم غذا نمی خوردید
چقدر درس ادب دارد این مرام شما

اگر کرامت عالم به دستهای شماست
منم گدای شما و منم گدای شما

منم گدای شما و گدای مادرتان
منم شوم فدای شما و فدای مادرتان


رسیده اید از آن سوی باور ایمان
به روی دوش گرفتید سوره انسان

منم که سوره افتاده از نگاه توام
منم که دور شدم از نگاه الرحمان

چه می شود که نگاهی به ما کنید آقا
که اسم ما بخورد بر کتیبه باران

که یک نفس بزنی تا دلم بهشت شود
که یک نفس بزنی تا دلم بگیرد جان

 صحیفه های دعا را به من بیاموزان
که از دل کلماتت در آورم قرآن

خداکه اسم تو را یاد دادبر آدم
منم صدات زدم ، صدا زدم با آن –

دو اسم ناز و قشنگت یکی به نام علی
یکی به نام حسین ، یا بن سید العطشان

علی ترین پسر کربلا نگاهم کن
مرا ستاره ستاره اسیر ماهم کن
 

در آن غروب که مقتل پر از کبوتر بود
پر از تهاجم تیر و سنان و خنجر بود

در آن غروب که چادر زخیمه ها افتاد
و دشت پر شده از ناله های معجر بود

در آن غروب که عمه کبود و نیلی شد
و دست و بازویش از تازیانه پرپر شد 

در آن غروب که مشکی به آسمان می رفت
و روی نیزه در آن سو نگاه اصغر بود

در آن غروب که عمه تو را تسلی داد
و آتش دل او از تو نیز بدتر بود

در آن غروب که هر نیزه ای به سویی رفت
و روی نیزه که دعوا برای یک سر بود
 
در آن غروب تو در کربلا شهید شدی
کنار عمه به شام بلا شهید شدی


نویسنده سائل در جمعه 91/4/2 | نظر

در رحمت ز عرش تا وا شد
پر پروازمان محیا شد

رخ یوسف نشانمان دادند
دل مجنونمان زلیخا شد

صفحات صحیفه ی نوری
ورقی خورد و عشق معنا شد

نفسی زد کسی و بعد از آن
تن دنیای مرده احیا شد

رخ خود را نشان عالم داد
همه ی اعتبار دنیا شد

قلمم استعاره کم آورد
رخ زیباش تا هویدا شد

به زمین ماه مشرقین آمد
علی دوم حسین آمد

شب اربابمان سحر دارد
به روی دامنش قمر دارد

همه از شوق نو رسیده ی او
به لبش خنده ای اگر دارد

شب رویاست نخل امید
پدر و مادری ثمر دارد

دل بابا عجیب پر شور است
و خدا از دلش خبر دارد

به نگاهش عموی بی تابش
نتوانست چشم بردارد

سر بوسیدن لبان پسر
پدرش میل بیشتر دارد

و به کوری چشم بد نظران
پدری باز هم پسر دارد

به دعایش دخیل بسته شده
پری از جبرئیل بسته شده

***مسعود اصلانی***


نویسنده سائل در پنج شنبه 91/4/1 | نظر

از سکوتم صدا درست کنید
ذکر یا ربنا درست کنید

ببرید و بیاورید مرا
بلکه از من گدا درست کنید

در دلم گر بناست خانه کنید
اوّل این خانه را درست کنید

میشود سنگ دستتان بدهم
میشود که طلا درست کنید

هر چه میل شماست تسلیمم
یا خرابم و یا درست کنید

فقر ما را کسی درست نکرد
ای کریمان شما درست کنید

شد اگر شکر،اگر نشد یک وقت
مینشینیم تا درست کنید

بعد از آنکه مدینه ام بردید
سفر کربلا درست کنید

از لب ما دعا نمی افتد
کربلا کربلا نمی افتد


این قبیله همه شبیه هم اند
این کرم زاده ها چه با کرم اند

چه نیازی است تا بزرگ شوند
در همان کودکی مسیح دم اند

زنده ام میکنند مثل مسیح
بر تن مرده ام اگر بدمند

همه آماده ی بلا هستند
جاده های عروج پیچ و خم اند

عاشقان بیشتر پی نامند
عاشقانی که عاشقند کم اند

عاشقان در نگاه آل علی
گر اسیرند باز محترم اند

دختران قبیله های عرب
خادم شهربانوی عجم اند

عجمی کرده اند جانان را
آبرو داده اند ایران را


ای مناجات تا خدا رفته
عرش را تا به اتها رفته

کیسه کیسه به شانه نان برده
خانه خانه سوی گدا رفته

بی تو معراج هم کسی برود
بی وضو محضر خدا رفته

بسکه در حال سجده افتاده
رنگ پیشانی شما رفته

برکت میرسد غلامت اگر...
سر سجاده ی دعا رفته

محمل ما به گل فرو رفته
محمل ما شکسته وا رفته

چاره ای کن برای ما ورنه
رمضان،آبروی ما رفته

آبرودار پنجم شعبان
دارد از راه میرسد رمضان

 
ای مناجاتی سرای حسین
ذکر آمین ربنای حسین

ای تمام صحیفه ات شرح
آخرین ناله و دعای حسین

مقتل تو صحیفه ات باشد
داده ای شرح کربلای حسین

کاش مثل تو روضه خوان بشویم
تا اقامه کنیم عزای حسین

به زبان دعا بیان کردی
چه کشیدند بچه های حسین

آه تیر سه شعبه و حلق
طفل معصوم و بی خطای حسین

الامان از حکایت زینب
وای از روز ماجرای حسین

چقدر گریه میکنی یعقوب
مُژه ات ریخته برای حسین

بعد از آنکه بدن مرتب شد
سر بنه روی بوریای حسین

روی قبرش نوشتی یا مظلوم
لک روحی فدا ابا المهموم
***علی اکبر لطیفیان***


نویسنده سائل در پنج شنبه 91/4/1 | نظر

 ما همان یا کریم بام شما
جبرئیل قدیم بام شما
صبح روز نخست خواندمتان
چقدر آشناست نام شما
صبح روز ازل حوالی نور
سجده کردیم بر کدام شما؟
من حلالم بود حلال شما
من حرامم بود حرام شما
چهارده قرن دست هیچ کسی
دل ندادم به احترام شما
به شما معدن کرم گفتند
و به ما سائل حرم گفتند
پر من بال و بال من پر شد
پر و بالی زدم کبوتر شد
به نفس های حضرت سجاد
حالمان خوب بود و بهتر شد
سحر پنجم عبادت بود
کوچه های خدا معطر شد
مردی از سمت ابرهای دعا
آمد و خشکی دلم تر شد
آمد و با خودش کتاب آورد
او امام آمد و پیمبر شد
مردی از سمت آفتاب آمد
با مفاتیح مستجاب آمد
آمده تا مرا تکان بدهد
چشم گریان به این و آن بدهد
آمده روی پشت بام سحر
با صدای خدا اذان بدهد
بشکند میله قفس را تا
بالها را به آسمان بدهد
با خودش مصحف نور آورده
تا خدا را به ما نشان بدهد
به نگاهش دخیل می بندیم
تا مناجات یادمان بدهد
ای مسیر سبز نجات
بر مناجات کردنت صلوات
ای مناجات و ای نسیم دعا
راه نزدیک ما به سمت خدا
ای که دریا کنار تو قطره
قطره با یک نگاه تو دریا
نذر سجاده قدیمی توست
چهارمین رکعت نوافل ما
ای امام علی دوم من
ای امام چهارم دنیا
مرد شب زنده دار سجاده
مرد محراب التماس دعا
از تو بوی نماز می آید
بوی راز و نیاز می آید
مادرت آفتاب حجب و حیاست
شرف الشمس سید الشهداست
مایه آبروی ایران است
افتخارم همیشه ام به شماست
از تو و مادر تو این دل ما
عاشق خانواده زهراست
یک سفر پیش ما نمی آیی
سفر مادری تو اینجاست
تو عجم زاده ای تو فامیلی
پس حرم سازی ات به گردن ماست
تو در این سرزمین گلکاری
به خدا حق آب و گل داری
آفتابی که حق کشیده تویی
جلوه ای که کسی ندیده تویی
با ظرافت ، خدای عز و جل
بی نظیری که آفریده تویی
آنکه با کفه تولایش
پای میزانمان کشیده تویی
شب اسیر هزار رکعت تو
به خدایت قسم پدیده تویی
نخلهای بلند نخلستان
بارش رحمتی که دیده تویی
با دعای غلام دارد...
...آسمان مدینه می بارد

*** علی اکبر لطیفیان ***


نویسنده سائل در چهارشنبه 89/4/23 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<