کردم استغفار و عهد خود شکستم بارها
بایدم زین گونه استغفار، استغفارها
همّتی ای دل که بندم دیده از دیدارِ غیر
تا بود با یار در هر لحظه ام دیدارها
ادامه مطلب...
بر روی دست ماندن این بارها بس است
غیر از تو رو زدن به خریدارها بس است
در لطف تو تحمل آه فقیر نیست
فیاض را صدای گرفتار ها بس است
این نفس مانع است ، خودت برطرف نما
بین من و تو چیدن دیوارها بس است
من بندگی ز ترس جهنم نمی کنم
بنده شدن بخاطر اجبارها بس است !
خیلی گناه می کنم و توبه می کنم
دیگر بس است اینهمه تکرارها بس است
این بار را بخر که دگر راحتم کنی
بیهوده رفتن سر بازارها بس است
تو سفره را برای همه پهن می کنی
در مهربانی تو همین کارها بس است
ما را بهشت هم نبر ، اما قبول کن
لبخند تو برای گنه کارها بس است
آری فقط حسین مرا رد نمی کند
از این به بعد رفتن دربارها بس است
***علی اکبر لطیفیان***
پهن شد سفره ی احسان، همه را بخشیدی
باز با لطف فراوان همه را بخشیدی
ابر وقتی که ببارد همه جا می بارد
رحمتت ریخت و یکسان همه را بخشیدی
گفته بودند به ما سخت نمیگیری تو
همه دیدیم چه آسان همه را بخشیدی
یک نفر توبه کند با همه خو میگیری
یک نفر گشت پشیمان همه را بخشیدی
این گنهکاری امروز مرا نیز ببخش
تو که ایام قدیم ، آنهمه را بخشیدی
حیف از ماه تو که خرج گناهان بشود
تو همان نیمه ی شعبان همه را بخشیدی
داشت کارم گره میخورد ولی تا گفتم
" جان آقای خراسان " همه را بخشیدی
بی سبب نیست شب جمعه شب رحمت شد
مادری گفت "حسین جان " همه را بخشیدی
***علی اکبر لطیفیان***
چه شب هایی که پرپر شد چه روزانی که شب کردم
نه عبرت را فراخواندم نه غفلت را ادب کردم
برات من شبی آمد که در آیینه لرزیدم
شب قدرم همان شب شد که در زلف تو تب کردم
شب تنهایی دل بود، چرخیدم، غزل گفتم
شب افتادن جان بود رقصیدم، طرب کردم
تمام من همین دل بود دل را خون دل دادم
تمام من همین جان بود جان را جان به لب کردم
دعایی بود و تحسینی، درودی بود و آمینی
اگر دستی بر آوردم، اگر چیزی طلب کردم
تو بودی هر چه اوتادم اگر از پیر دل کندم
تو بودی هر چه اسبابم اگر ترک سبب کردم
نظر برداشتن از خویش بود و خویش او بودن
اگر چیزی به چشم از علم انساب و نسب کردم
الهی عشق در من چلچراغی تازه روشن کن
ببخشا گر خطا رفتم، ببخشا گر غضب کردم
***علیرضا قزوه***
دوباره دلم به میقات اومده
شبای اشک و مناجات اومده
این شبا با امید عنایت و
کرم مادر سادات اومده
اومده دلم با اشک و التماس
میون این دلای خدا شناس
اگه اینجا خدایی نشه دلم
پس پناهگاه گنه کارا کجاس؟
اومدم با کوله باری از گناه
با دلی آلوده و رویی سیاه
اومدم تا میون خوبات یه شب
بنده ی بی پناهو بدی پناه
اومدم بهت بگم خیلی بدم
به تموم دنیا جز تو رو زدم
اما این دفعه به عشق بندگیت
در خونه ی تو مولا اومدم
اونقده رئوفی و بنده نواز
رد نمی شه پیش تو دست نیاز
اومدم تا بچشونی به دلم
لذت عبادت و ذکر و نماز
چشم من گواهِ احوال منه
رو سیاهیم، مال اعمال منه
اما پر زدم اگه تا مهمونیت
عشق فاطمه پر و بال منه
بدون معطّلی یادم دادی
آره من بدم ولی یادم دادی
وقتی که سرشتی آب و گلمو
یادته علی علی یادم دادی
گفتی می خوام همیشه با من باشی
به دور از درد و غم و محن باشی
به کارت گره نمی افته اگه
همیشه تو سایه ی حسن باشی
اگه حرف عشقت اومده وسط
من می خوام برای تو باشم فقط
دستمو بذار تو دستای حسین
شبیه شهیدا تا آخر خط
یه نگاش حلال مشکلاتمه
اشک روضه هاش آب حیاتمه
دنیا و آخرتم غم ندارم
تا حسین سفینه النجاتمه
منم اون کبوتر امام رضا
که میام از سفر امام رضا
ایشالا روزی این شبام بشه
آخرش یک نظر امام رضا
کاش می شد جامون تو آسمون باشه
گوشه ی محراب جمکرون باشه
کاش می شد دلای ما هر نیمه شب
همسفر با صاحب الزمون باشه
یه سحر بریم پیش امام رضا
یه سحر بریم به سمت کربلا
بشه روزیمون بازم سر بذاریم
روی شش گوشه ی ارباب باوفا
یه سحر بریم با اشک و شور و شین
بشینیم میون بین الحرمین
دور صحن با صفاش طواف کنیم
تا نفس داریم بگیم حسین حسین
راهی شیم با اشک و آه و زمزمه
سمت مرقد امیر علقمه
اونجا که شبای جمعه می پیچه
پای سرداب بوی یاس فاطمه
اونجا نوکریمونو نشون بدیم
دلمونو دست روضه خون بدیم
اگه افتاد نگامون به قتلگاه
روی تل زینبیه جون بدیم
گوش کن این همون صدای هلهله س
یا صدای ناله های سلسله س
یا صدای قاری از تو قتلگاه
یا صدای بی کسی قافله ست
خوب نیگا کن اینجا خاک کربلاست
سه روزه تنی به خاک و خون رهاست
دستای بسته ی زینبو ببین
هنوزم سر حسین رو نیزه هاست
نمی گم پرستویی آتیش گرفت
خیمه های بانویی آتیش گرفت
دیگه از تنور خولی نمی گم
نمی گم که گیسویی آتیش گرفت
داره می لرزه زمین و آسمون
دیگه طاقت نداره مادرمون
نمی گم از لب غرق خون عشق
نمی گم از بوسه های خیزرون
***یوسف رحیمی***
شکر خدای چاره ساز، درای رحمت شده باز
دوباره از راه می رسه، وقت خوش راز و نیاز
آی جوونا آی جوونا، از آسمون صدا میاد
دیگه باید آشتی کنیم، داره بوی خدا میاد
داره میاد اون ماهی که، باز شبیه مولا می شیم
با آقا افطار می کنیم، باهاش سحرها پا می شیم
چه خوب می شه تیر دعا، باز بخوره توی هدف
با رفقای هیئتی، شبای قدر بریم نجف
آخ که چه خوب می شه اگه ، دلامونو جلا بده
عجب صفا داره که ظهر، می افته چشمت تا به آب
با لب تشنه بخونی، روضه اصغر و رباب
تا مهمونیش تموم میشه، به ما یه کربلا بده
این جا نباس روزه باشن، مادرایی که شیر میدن
اون جا جواب عطشِ، شیر خواره رو با تیر میدن
این جا برای افطاری، به هم هی اصرار می کنن
اون جا با خون لبشون، روزه رو افطار می کنن
مهمونو این جا می شونن، روی پر فرشته ها
اون جا غروب می دوونن، اسباشونو رو کشته ها
این جا کجا اون جا کجا، ما کجا و روضه کجا
تشنگی روزه کجا، قحطی چند روزه کجا
آهای خدای مهربون، صاحب هفتا آسمون
چی می شه که به من بگی، تو هم برو اونجا بمون
پشیمونم ،پشیمونم، بدیهامو خوب می دونم
یه کاری کن از این به بعد، بنده خوبی بمونم
حالا که لحظه دعاست، وقت عنایت خداست
یکی بیاد به من بگه، ماه رمضون آقام کجاست؟
سر به سرم دیگه نزار، گناهامو به روم نیار
بزار که باشه تا ابد، بین ما این قول و قرار
من یه غلام خوب باشم، برا گلای مرتضی
تو هم بگیری دستمو، تو وحشت روز جزا
***یاسر رحمانی***
*از وبلاگ حسینیه*
این شبا که فصل سبز ، استجابت دعائه
قدر بدون که اینجا جای ، نزول فرشته هائه
نیگا کن ببین درای ، آسمون روی تو بازه
لحظة آبی پرواز ، موسم راز و نیازه
توی این آسمون نور ، حالا هستی یه ستاره
درد دل کن با حبیبت ، از صمیم دل دوباره
بگو ای خدای دلها ، مهربون هر دو عالم
ممنونم که بین خوبات ، دوباره تو دادی راهم
تویی که بنده نوازی ، به بدیم نیگا نکردی
تک و تنها منو بین ، تاریکی رها نکردی
تا بشم یه چشمة نور ، تا صدات کنم خدایا
دستای من و گرفتی ، تو من و آوردی اینجا
حرف آخر من اینه ، قسمت می دم به ارباب
غرق دریای گناهم ، جون زینب من و دریاب
عنایت کن که بگیرم ، این شبا نور خدایی
دستم و بگیر دوباره ، تا بشم کرب و بلایی
***یوسف رحیمی***
اومدم آشتی کنم وقتشه حالا - آخدا
روت و برنگردون از من،جون مولا آخدا
من میخوام ساده و بی پرده باهات حرف بزنم
مِثِه اون چوپون که بود دوره ی موسی آخدا
هر چی بنده بد باشه،تو زود ازش راضی می شی
نمیخوای میون مردم بشِه رسوا آخدا
من که روشو ندارم،اِسمتو برلب بیارم
امّا تو گفتی بیا بگو خدایا،آخدا
بَدَم و،یه عُمریه برای اینکه خب بشم
می کنم هِی با خودم امروز و فردا آخدا
کی می تونه به تو نارو بزنه،رو راس نشه
خال تو بالاتَره از همه خالا آخدا
من می خوام غیر خودت به هیچ کسی رو نندازم
دَستامُو دراز کنم پیش تو تنها آخدا
تو که بهتر از همه می دونی من چیکاره ام
جونِ مولا - نزنی پَردَه مو بالا آخدا
تو که بیشتر از خودم تُو مردم آبروم دادی
می دونم- نمی کنی مشت منو وا آخدا
باورم نمی شه فردا تو منو بسوزونی
دشمن مولا بایسته به تماشا آخدا
هر چی من بد می کنم بازم تو خوبی میکنی
نه با من با هر بَدی خوب میکنی تا آخدا
بَدی مو قبول دارم تو خوبی کن به روم نیار
چون کوتاهه پیش تو دیوار حاشا آخدا
به گُل روی علی و بچّه هاش خوارم نکن
بی- اونا چیکار کنم روز مبادا آخدا
بَس کی بد سرزده ازمن دیگه سَرخورده دلم
به سرم هرچی بیاد حَقَّمه امّا - آخدا
دیده رو،ندیده گیر،منو به اربابم ببخش
مَردِ مَردا - پسر بی بی و مولا آخدا
همونی که همه ی بیگونه هام دیوونه شن
که نداشت یه ذَرّه از دُشمنا پَروا آخدا
اونی که به زیر بار زور نرفت و کشته شد
با لب تشنه کنار دو تا دریا آخدا
دست آخر اومدن خیمه هاشم آتیش زدند
بچّه هاشم فراری همه به صحرا آخدا
تو اگه بخوای بشه"انسونی"ام آدم می شه
لُری میگم،منو بپّا – آخدا
***استاد حاج علی انسانی***
بنده ای گمراهم ، از توام شرمنده
داده ای تو راهم، خالق بخشنده
کن بر این درگاهم، یا الهی بنده
کن نگاهی العفو ، یا الهی العفو
پشت من سنگین است، از گناهم یا رب
توبه ای بی برگشت، از تو خواهم یا رب
تا بمانم پیشت، کن نگاهم یا رب
ده جوابم دیگر، یا غیاث المضطر
از ملائک حتی، جرم من پوشاندی
آبرویم دادی بر، در خود خواندی
قطع نشد روزی ام، یاور من ماندی
شد خجل این غمگین، یا اله العاصین
مهلتم دادی تا، سوی تو برگردم
ساده می گویم من، در عمل نامردم
روزی ات را خوردم،شکر شیطان کردم
ده نجاتم امشب، یا کریم و یارب
از تو می خواهم، خیر آخر کارم را
درهم و با قیمت، تو بخر بارم را
خرج مولایم کن، هرچه که دارم را
جان دهم پای دین، یا حبیب الباکین
من به حق زهرا، از گناهم بیزار
با نگاهی امشب، کن دلم بیدار
روزی ام کن یارب ،توبه و استغفار
تا شوم از خوبان، یا قدیم الاحسان
با گناهان خود عمر، خود می کاهم
کن تو از پستی کار، خود آگاهم
مردنم را از تو، غرق خون می خواهم
گردم از شهیدان، یا معین یا سلطان
بعد یاران خود، بیکس و تنهایم
دائما در یاد ، خیمه ی صحرایم
من که خود مدیون، ذکر یا زهرایم
ناله دارم شبها، مادرم یا زهرا
از شهیدان باید ،بیش از اینها گویم
بوی آنها را از ،چفیه ام می جویم
یادشان می افتم، نامه را می شویم
گل نماید بر لب، یا حسین یا زینب
رختشان ارثی از، چادر خاکی بود
چشم یاران من، خانه پاکی بود
آخر کارشان جسم، صد چاکی بود
می کشم از دل آه، یا علی یا الله
من ز تو دیدار، آشنا می خواهم
رحمتی بی حد از، تو خدا می خواهم
مزد این شبها را ،کربلا می خواهم
آخرین ذکر ما، یا عزیز الزهرا
***جواد حیدری***
کو یک نفر که یاد دل خستگان کند؟
یا لا اقل حکایت ما را بیان کند
من زیر بار معصیتم ضعف کرده ام
دستی کجاست تا مدد ناتوان کند
تب کردم از مرور گناهان کوچکم
کو آتشی که خجلت ما را نهان کند؟
ما بی سلیقه ایم، تو حاجات ما بخواه
ورنه گدا مطالبه ی آب و نان کند
آتش میاورید که اشکم مرا بسوخت
کار شرار نار تو آب روان کند
ما را مران ز خویش چرا که زمانه راند
حاشا که دوست کار زمین و زمان کند
چیزی نصیب تو نشود از عذاب من
ایزد کجا محاربه با استخوان کند
شبها مرا برای خودت انتخاب کن
فرصت مده که دیگری ام امتحان کند
درهم بخر که سخت گرفتار و در همیم
خوب است گرچه چشم تو ما را نشان کند
از تو بعید نیست رفیق گدا شوی
مرد کریم میل به مستضعفان کند
محرم نمی شود به مناجات نیمه شب
هرکس که رو به محفل نامحرمان کند
صبح قیامت از تو، به تو می برم پناه
آغوش تو مگر که مرا میهمان کند
با آفتاب روز جزا پاک می شود
هر کس که قهر از کرم آسمان کند
***محمد سهرابی***