ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

عاشورا - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :23
بازدید دیروز :65
کل بازدید ها :6141758

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

هر که بیرونی بد از مجلس گریخت
رشته الفت ز همراهان گسیخت
دور شد از شکّـرستانش مگس
وز گلستان مرادش ، خار و خس
خلوت از اغیار شد پرداخته
وز رقیبان، خانه خالی ساخته
پیر میخواران ، به صدر اندر نشست
احتیاط خانه کرد و در ببست
محرمان راز خود را خواند پیش
جمله را بنشاند ، پیرامون خویش
با لب خود گوششان انباز کرد
در زصندوق حقیقت ، باز کرد
جمله را کرد از شراب عشق ، مست
یادشان آورد آن عهد الست
گفت شاباش این دل آزادتان
باده خوردستید، بادا یادتان
یادتان باد ای به دلتان شور می
آن اشارت های ساقی پی ز پی
اینک از هر گوشه یی جـّـم غفیر
مر شما را می زند ساقی صفیر
کاین خمار آن باده را بد در قفا
هان و هان آن وعده را باید وفا
گوشه ی چشمی نماید گاه گاه
سوی مستان می کند ، خوش خوش نگاه
***عمان سامانی***

امشـب شهـادت نـامه‌ی عشاق، امضا می‌شود
فردا ز خون عاشقــان،ایــن دشـت دریا می‌شود
امشب کنار یـکـدگـــر،بنشــستــه آل مـصـطـفـی
فردا پریشان جمع‌شان، چون قلب زهرا می‌شود
امشــب بــود پــریــا اگــر، ایـن خـیمه‌ی ثـاراللهی
فردا به دست دشمنــان، برکنده از جــا می‌شود
امــشب صــدای خــواندن قـرآن به گوش آید ولی
فردا صدای الامــان، زین دشــت بــر پــا می‌شود
امشب کنار مادرش، لب تشنه اصغر خفته است
فــردا خـدایــا بستــرش، آغــوش صحـرا می‌شود
امشب که جمع کودکان،در خـواب نــاز آسوده‌اند
فردا به زیر خـــــارها، گـمگــشتـه پیــدا می‌شود
امــشب رقیــه حلــقه‌ی زریــن اگـر دارد به گوش
فردا دریغ ایــن گوشــوار از گــوش او وا می‌شود
امشب بـه خـیـل تشنگان،عباس باشد پاسبان
فردا کنــار علقمــه، بــی دسـت سقـا می‌شود
امشب که قاسم زینب گلـــزار آل مصطــفـاست
فردا ز مرکب سرنگون، ایــن سـرو رعنا می‌شود
امشب گـــرفته در میــــان اصحـــاب، ثـــارالله را
فـــردا عــزیــز فاطمـه، بی یــار و تنــها می‌شود
امشب به دست شاه دین،باشد سلیمانی نگین
فردابه دست ساربان، این حلقه یغما می‌شود
امــشــب سـر ســر خــدا بــر دامـــن زینـب بود
فــردا انیس خولی و دیــر نصــــاری مــی‌شود
ترسم زمین وآسمان، زیر و زبر گردد«حسان»
فردا اســــارت نامه‌ی زینب چو اجرا می‌شود
***حبیب الله چایچیان (حسان)***


نویسنده سائل در چهارشنبه 89/9/24 | نظر

هر که سرباز خدا نیست نماند، برود
وان که پابند وفا نیست نماند، برود
مى کشد پرده تاریک شبانگاه به دشت
هر که را شرم و حیا نیست نماند، برود
رود آهسته چنان موج سیاهى در شب
هر که را ترس خدا نیست نماند، برود
دجله آغشته به خوناب پریشانى ماست
هر که آشفته ما نیست نماند، برود
تشنه دشت بلا هیچ نمى جوید آب
آن که سیراب بلا نیست نماند، برود
رشته نازک پنهان تعلّق دارد
آن که آزاد و رها نیست نماند، برود
هر که آیینه خود را به تماشا نشکست
محرم اهل ولا نیست نماند، برود
بر سر تربت ما لاله شفا مى گیرد
هر که در فکر شفا نیست نماند، برود
آخرین سجده عشق است به محراب نیاز
هر که هم بال دعا نیست نماند، برود
***حبیب الله چایچیان(حسان)***


نویسنده سائل در چهارشنبه 89/9/24 | نظر

بیش از ستاره زخم و ، فلک در نظاره بود
دامان آسمان ز غمش پر ستاره بود
لازم نبود آتش سوزان به خیمه ها
دشتی ز سوز سینه زینب شراره بود
می خواست تا ببوسد و برگیردش زخاک
قرآن او ، ورق ورق و پاره پاره بود
یک خیمه نیم سوخته ، شد جای صد اسیر
چیزی که ره نداشت درآن خیمه ، چاره بود
در زیر پای اسب ، دو کودک ز دست رفت
چون کودکان پیاده و دشمن سواره بود
آزاد گشت آب ، ولیکن هزار حیف !
شد شیردار مادر و ، بی شیرخواره بود
چشمی - برآنچه رفت به غارت - نداشت کس
اما دل رباب - پی گاهواره بود
یک طفل با فرات ، کمی حرف زد ولی
نشنید کس ، که حرف زدن با اشاره بود
یک رخ نمانده بود که سیلی نخورده بود
در پشت ابر ، چهره ی هر ماهپاره بود
از دست ها مپرس که با گوش ها چه کرد
از مشت ها بپرس که با گوشواره بود
***حاج علی انسانی***


نویسنده سائل در چهارشنبه 89/9/24 | نظر

آیم به قتلگاه که پیدا کنم تو را
امشب وداع هجرت فردا کنم تو را
جویم تو را قدم به قدم بین کشتگان
با شوق و اضطراب تمنّا کنم تو را
در حیرتم که از چه بجویم نشان تو
نی سر ، نه پیرهن ، ز چه پیدا کنم تو را ؟
برگیرمت ز خاک و ببوسم گلوی تو
خود نوحه مادرانه چو زهرا کنم تو را
ریزم به حلق تشنه‌ی تو اشک چشم خویش
سیراب ، تا که ای گل حمرا کنم تو را
دشمن نداد آبت اگر غم مخور حسین
صحرا ز آب دیده چو دریا کنم تو را
ای آن که داغ های جگرسوز دیده ای
اکنون به اشک دیده مداوا کنم تو را
خواهم که سیر بینمت امّا حسین من
کو صبر و طاقتی که تماشا کنم تو را ؟
شمع تو گشته ام که بسوزم برای تو
از عشق خویش قبله‌ی دل ها کنم تو را
هر جا روم لوای عزایت به پا کنم
ماتم سرا ، سراسر دنیا کنم تو را
خون خداست خون تو پامال کی شود ؟
در شام و کوفه محکمه برپا کنم تو را
گوئی حسان که می‌شنوم از گلوی او
هر چیز خواهی از کرم اعطا کنم تو را
***حبیب الله چایچیان***


نویسنده سائل در چهارشنبه 89/9/24 | نظر

تو میروی و دل من دوباره می ریزد
و خواهر تو به راهت شراره می ریزد
خدا کند که بمیرم نبینمت تنها
غریبی تو به جانم شراره می ریزد
مرو که بوسه ای از زیر حنجرت چون آب
بروی آتش این غصه چاره می ریزد
تو سیب سرخ بهشت خدایی و دارد
ز پیکر پر زخمت عصاره می ریزد
مسیر آمدنت تا خیام خونین است
ز بسکه از زرهت خون، هماره می ریزد
مرو که بعد تو تنها به جرم یک بوسه
عدو به روی سرم بیشماره می ریزد
مرو که بعد تو از نیزه ها و نعل ستور
به خاک، پیکر تو پاره پاره می ریزد
پس از تو در پی طوفان دست هایی سرد 
ز گوش دخترکان گوشواره می ریزد
کسی که زینتی از خیمه عایدش نشود
به پشت خیمه سر شیرخواره می ریزد
***محمد علی بیابانی از وبلاگ بی دست و پاترین***


نویسنده سائل در چهارشنبه 89/9/17 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<