ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

شهدا و دفاع مقدس - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :91
بازدید دیروز :52
کل بازدید ها :6138847

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

بخوان حماسه که از دل قرار برگردد
صفیر سوخته‌ام را شعار برگردد

صداقتم، به سریر کلام بنشیند
صراحتم به سخن، آشکار برگردد

به چهره‌ام تب غیرت، چنان گل اندازد
که صبر خشم‌ک‍ُشم را عذار برگردد

به رهگذر وقاحت نشسته‌ای تا چند؟
که ننگ رفته بر این لاله‌زار برگردد

در این بهشت عدالت، چه خیره می‌کوشی
که به مراد ستمکار، کار برگردد

ز خون ما و شما، آسیا بگردانند
قسم به خون که اگر روزگار برگردد

سنان ببارد اگر بر عمود قامت ما
گمان مبر، به یمین و یسار برگردد

بر این شهیدسرا، کفر بر نخواهد گشت
خلوصِ ما مگر از کردگار برگردد

جفای رفته بر این ملک برنمی‌گردد
مگر ز قبلة وحدت مدار برگردد

بخوان حماسه، که چابک‌سوار هم‍ّت ما
بر آن سر است به اصل و تبار برگردد

بیار مرکبِ بی‌زین و جوشنِ بی‌پشت
که مرد نیست که از کارزار برگردد

از این مدافعه، بی‌فتح برنمی‌گردیم
مگر که مرکب ما، بی‌سوار برگردد

بریز بادة ایثار کز دماغ تهی‌است
کسی کزین شب می، هوشیار برگردد

امید سرزدة من! خدای من تا چند
ز خ‍ُم سرای شهادت خمار برگردد
***قادر طهماسبی(فرید)***


نویسنده حبیب در چهارشنبه 91/11/18 | نظر

بیا به آینه ،قرآن ، به آب برگردیم
بیا به اسب، حماسه، رکاب برگردیم

بیا دوباره مروری کنیم خاطره را
به روزهای خوش التهاب برگردیم

کنون که موعظه درکاخ ها نمی گیرد
بیا به سرب، به سرب مذاب برگردیم

به دست های پر از پینه، سفره های تهی
به حرف اول این انقلاب برگردیم

اگر چه طی شده وقت سفر ولی ای دل
بیا به آینه ، قرآن به آب برگردیم
***مصطفی محدثی خراسانی***


نویسنده حبیب در چهارشنبه 91/11/18 | نظر

* 31 خرداد ماه و به یاد سالروز پرواز دکتر چمران*

تو را در ارتفاع عشق دیدم
دو دستت در قنوتی عارفانه

لبانت گرم گلبانگ مناجات
به کوی وصل می رفتی شبانه

تو را دیدم به نرمی چون کبوتر
به بام عشق و خون، پر می کشیدی

سوار باه معراج بودی
سبوی نور را سر می کشیدی

تو را دیدم، تو را در هیئتی سرخ
درون هودجی از نور بودی

ملایک هم رکابان تو بودند
ولی افسوس، از من دور بودی

تو را دیدم، تو را ای گُرد عاشق!
که با تیغ و دعا هم راز بودی

نگاهت راوی فتح و ظفر بود
به اوجِ عشق، در پرواز بودی

تو را دیدم، تو را ای سرخ پیروز!
که روزی خوار خوان عشق بودی

دلت روشن ز انوار یقین بود
شهادت را تبسّم می نمودی

تو را دیدم، ردای زخم بر دوش
و یک شب ناگهان در خون شکفتی

ز خونت صبحدم، خورشید رویید
در آغوش سحر، آرام خفتی
***رضا اسماعیلی***


نویسنده سائل در سه شنبه 91/3/30 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<