نگاه کودکی ات دیده بود قافله را
تمام دلهره ها را، تمام فاصله را
هزار بار بمیرم برات، می خواهم
دوباره زنده کنم خاطرات قافله را
تو انتهای غمی، از کجا شروع کنم
خودت بگو، بنویسم کدام مرحله را؟
ادامه مطلب...
ابرو بزن ای ماه که شهرست دوباره
محو شب چشم تو و تقسیم ستاره
پلکی بزن آهسته که آشفته بیایند
با پیرهن چاک و غزل خوان به نظاره
چشم تو شکافنده ی ذرّات علوم ست
در درک اشارات تو ماندست"زراره"
ادامه مطلب...
خـــاطراتش قشــنگ و زیبا بود
عطر سیب و اقاقیا می داد
روزهای خوشش دگرگون شد
گـــذرش تــا بـه کـــربلا افتــاد
داغ هفــتــاد و دو شقایق را
بر سرشانه های خود حس کرد
ادامه مطلب...
از سوز تشنگی جگرم ناله می کند
نذر حسین، روضه ی ده ساله می کند
یاد لبان خشک و عطش خورده ی حسین
بین دو نهر آب مرا واله می کند
آری منای من شده یک عمر خون دل
این غم مرا شبیه به آلاله می کند
ادامه مطلب...
عاقبت آه کشیدم نفس آخر را
نفس سوخته از خاطره ای پرپر را
روضه خوانی مرا گرم نمودی امشب
روضه ی آنهمه گل، آنهمه نیلوفر را
آخرین حلقه ی شبهای محرّم هستم
شکر ای زهر ندیدم سحـری دیگر را
ادامه مطلب...
تو که بر چشم خلق جا داری
نوری و جلوه ی خدا داری
نور چشمان حضرت سجاد
ریشه در باغ هل اتی داری
ثمر نخل احمدی که نسب
ز حسین و ز مجتبی داری
ادامه مطلب...
مانده داغی عظیم بر جگرت
عکس راسی به نیزه،در نظرت
هر شب جمعه خون دل خوردی
پای ذکر مصیبت پدرت
پای روضه به جای قطره ی اشک
خون و خونابه ریخت از بصرت
ادامه مطلب...
ای یادگار تیره ی مردان راستین
ای شاه بیت پنجم غمنامه ی امین
پروردگار درد، خداوند اشک و آه
ای ماهِ خاک خورده تنِ آسمان نشین
گشتی بهانه ای و خدا علم آفرید
میراث دار علم خداوند عالمین
ادامه مطلب...
نگاه چشم ترم کل صحنه ها را دید
در این میان فقط از دست زجر می ترسید
اگرچه سینه ام از هُرم زهر می سوزد
ولی وجود من از داغ کربلا خشکید
چه گویمت که کجا رفتم و چه ها دیدم
در اوج کودکیم قامتم ز غصه خمید
ادامه مطلب...
حریم سینه ی من در شراره افتاده
در انعکاس نگاهم ستاره افتاده
زحجله گاه لبم خون تازه می ریزد
دگر نفس زدنم در شماره افتاده
شکست هجمه ی بغض گلو گرفته ی من
به یاد خاطره هایی دوباره افتاده:
به یاد کرب وبلا و غروب عاشورا
خزان به جان تباری بهاره افتاده
ادامه مطلب...