ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

وفات حضرت زینب (س) - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :409
بازدید دیروز :422
کل بازدید ها :6112111

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

پیراهن تو بوی گل یاس می دهد
بوی علیُّ و مادر احساس می دهد

مانده هنوز خون تو بر آن به جا حسین
خونی که بوی روضه ی عبّاس می دهد

من تشنه ی وصال تو هستم  نه جام آب
زرگر کجا به جای مس الماس می دهد؟!

الماس تکـِّه تکـِّه ی من خاک کربلا
نورت به هر حسینیِّه ای پاس می دهد

اجر کسی که گریه به تو کرده را خدا
با دست نیمه جان به دستاس می دهد

تنها دعای زینب تو لحظه ایست که
مهدی جواب ضربه ی آن داس می دهد
***حسین ایمانی***

 


نویسنده سائل در جمعه 91/3/12 | نظر

امشب به سبک کرب و بلا گریه می کنیم
همراه سیِّد الشُّهداء  گریه می کنیم

صاحب زمان گرفته عزا گریه می کنیم
از داغ روح صبر و وفا گریه می کنیم

مثل تمامیِّ علما  گریه می کنیم
آقا ببین که با رفقا گریه می کنیم
*
امشب به یاد عمِّه ی سادات مضطرم
گریه کن مصیبت و غمهای خواهرم

شد کهنه پیرهن همه ی عشق و باورم
مثل غروب غصِّه و غم فکر معجرم

راویِّ قصِّه های  غریبیِّ دلبرم
هجران سر آمده به خدا گریه می کنیم
*
در زیر آفتابم و مثل تو تشنه لب
جان دادن شبیه تو شیرینتر از رطب

از دوریِّ تو زینب غمدیده کرده تب
یکسال و نیم زندگیِّ بی تو  العجب!!!

کردم شکایت از غم هجران تو به رب
با حق به یاد فاصله ها گریه می کنیم
*
یکسال و نیم  درد جدایی کشیده ام
حالا ببین چگونه کنارت رسیده ام

هرگز عجیب نیست اگر قدخمیده ام
آخر به روی نیزه  سر یار دیده ام

چوبی به لب نشست و لبم را گــَزیده ام
ای زینبی بدان که کجا گریه می کنیم؟!
*
جایی که از حسین بخوانیم کربلاست
مهمان روضه ی غم گودال تو خداست

دارم یقین که مادر ارباب پیش ماست
همراه دخترش شده تب دار نینواست

شیب الخضیب غصِّه ی زهرا و مرتضاست
آهی کشید مادر و ما گریه می کنیم
*
آهی کشید و زیر لبش گفت  یا حسین
دیدم که می زنی گل من دست وپا حسین

دشمن سر تو برده روی نیزه ها حسین
زینب کجا و بزم حرامی کجا؟! حسین

چوب است مزد قاریِّ قرآن ما حسین
ما تا ظهور عدل و صفا گریه می کنیم
***حسین ایمانی***


نویسنده سائل در جمعه 91/3/12 | نظر

یکسال میشود که تو هم پر کشیده‌ای
من هم به سوگ پر زدن تو نشسته‌ام

شاید به جا نیاوری‌ام آشنای من
می‌بینی از فراق تو خیلی شکسته‌ام
**
چون آفتاب بر لب بامم که مثل تو
مانده به زیر صورت خورشید پیکرم

ای تشنه لب به یاد ترک‌های لعل تو
لب تشنه مانده‌ام به نفسهای آخرم
**
بی تو تمام باغ تو رنگ خزان گرفت
بی تو پری برای پریدن نمانده بود

صحرای داغ ، پای برهنه ، لباس خشک
نایی دگر برای دویدن نمانده بود
**
چندی است رفته قوت دیدن ز دیده‌ام
بنگر به راه رفتن خواهر که دیدنی است

دارم هنوز بر تنم از آن مسافرت
یک باغ پر بنفشه برادر که دیدنی است
**
دل پاره پاره از همه? طعنه‌هایشان
پایم هنوز آبله دار از شتابها

جا خوش نموده بر بدنم جای سلسله
ردی است بر تمام تنم از طنابها
**
پیراهنی که خون تو آغشته اش بود
هرگز نَشُسته‌ام نرود عطر و بوی تو

دارم هنوز با خودم از کوچه‌های شام
سنگی که خورد بر سر نیزه به روی تو
***محسن عرب خالقی***


نویسنده سائل در جمعه 91/3/12 | نظر

دیگر بیا که دیده به راه تو مانده ام
دیگر بس است دوری من با تو یا حسین

مانند قتلگاه تو در زیر آفتاب
جان می دهم به یاد تو ای سر جدا حسین
**
جانی که روی پای بمانم نمانده است
گشتم شبیه دخترک ناز دانه ات

بی تو نفس کشیدن زینب تمام شد
یعنی خموش مانده صدای ترانه ات
**
پیراهنت دهد هنوز بوی قتلگاه
آنجا که شمر آمد و بر سینه ات نشست

دیدم هجوم گله ی گرگان کوفه را
دیدم که بند بند تن تو ز هم گسست
**
ای که به زیر سمّ ستوران شکسته ای
آیا هنوز سینه ی تو درد می کند؟

لبهای من به یاد لبت مانده پر ترک
تا یاد چوب خیزر نامرد می کند
**
دیدم که سنگ بوسه، به زخم تو میزند
من هم زدم به چوبه ی محمل سرم شکست

مُردم، نشد که زخم تو را مرهمی نهم
باتو شدم همینکه مقابل سرم شکست
**
ای بی کفن تو فکر کفن کن برای من
هر چند چیزی از تن زینب نمانده است

یک دسته گل برای مزارم تهیه کن
دیگر گلی به گلشن زینب نمانده است
***جواد حیدری***


نویسنده سائل در جمعه 91/3/12 | نظر

شکسته بال و پری شوق آسمان دارد
درون سینه خود زخم بیکران دارد

همان که قامت صبر از صبوریش خم بود
در اوج قله ماتم شکوه پرچم بود

همان که آینه روشن حقایق بود
همان که همدم هفتاد و دو  شقایق بود

همان  که از غم هجران شکسته قامت او
هزار خاطره مانده است از اسارت او

هزار خاطره از شهر و کوچه و از شام
هزار خاطره از سنگ و بام و از دشنام

هزار خاطره از یاس های سرخ و کبود
 هزار خاطره از کودکی که گم شده بود

به چشم خیس من امشب نگاه کن بانو
 تمام حس مرا پر ز آه کن بانو

چقدر بغض نشسته به روی حنجرتان
 بلا به دور مگر که چه آمده سرتان

شبیه آینه های شکسته میمانید
چقدر آیه امن یجیب می خوانید

من از هجوم عطش بر لبت خبر دارم
من از گرسنگی هر شبت خبر دارم

نه سایه ای ز ترحم نه آب آوردند
برای تشنگیت آفتاب آوردند

تو ای سپیده ی صبح قیام عاشورا
پیام آور سرخ پیام عاشورا

بخوان سرود پریدن بخوان پری باقیست
هنوز بین شماها کبوتری باقیست

هنوز در پس این نای زخم خورده ی تان
صدای غرش الله اکبری باقیست

اگر چه روح علمدار پر کشید اما
میان دشت علمدار دیگری باقیست

و بین معرکه با صبر خود نشان دادید
هنوز مرد نبردید تا سری باقیست
***روح الله مردان حانی***


نویسنده سائل در جمعه 91/3/12 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<