ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

شب سوم محرم - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :163
بازدید دیروز :127
کل بازدید ها :6110644

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

دست از سرم بردار من بابا ندارم
زخمی شدم بهر دویدن پا ندارم

گیسو سپیدم؛ احترامم را نگه دار
سیلی نزن؛ من با کسی دعوا ندارم

باشد بزن چشم عمو را دور دیدی
من هیچ کس را بین این صحرا ندارم
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در چهارشنبه 92/8/15 | نظر

زبری صورت من و دستان عمّه ام
تقصیرِ کوچه های یهودیِ شام بود

شکرِ خدا هوای مرا داشت خواهرت
در چشم ها، عجیب نگاهِ حرام بود
**
پایی که زخم تاول آن هم نیامده
وقتی به دادِ آن نرسی سرخ می شود
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در چهارشنبه 92/8/15 | نظر

طورنشین میشوم سحر که بیاید
جلوه ی ربانی پدر که بیاید

جار فقط میزنم میان خرابه
یار سفر کرده از سفرکه بیاید

صبح خبرمیدهند رفتن من را
از پدر رفته ام خبر که بیاید
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در چهارشنبه 92/8/15 | نظر

اگر بریده بریده به لب سخن دارم
هزار لطمه ی ناگفته در دهن دارم

قسم به موی سپیدم سیاه شد روزم
چقدر حرف در این واژه "نزن" دارم

چهار ناخن سالم، سه تار موی بلند
دوتکه معجر و یک پاره پیرهن دارم
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در سه شنبه 92/8/14 | نظر

شنیدم از زبان نیزه ها قصد سفر داری
بگو در این سفر اصلا مرا مد نظر داری

تو تنهایی و من تنهاترم از تو در این دنیا
خدا را شکر مثل من در اینجا یک نفر داری

به لطف بوسه ات از روی نیزه مطمئن هستم
هوایم را از آن بالا پدرجان بیشتر داری
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در دوشنبه 92/8/13 | نظر

 مرغ بسمل شده ای بال و پرش می سوزد
کودکی زندگی اش در نظرش می سوزد

دختری که وسط خیمه ای گیر افتاده
اولین شعله که آید سپرش می سوزد

سپرش سوخته و چادرش آتش گیرد
تا تکانی بخورد موی سرش می سوزد
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در دوشنبه 92/8/13 | نظر

 لاله در باغ خزان، برگ و برش کم می شد
شمع ویرانه فروغ سحرش کم می شد

پلک بی حوصله اش خواست بخوابد، ای کاش
اندکی هلهله ی دور و برش کم می شد

زخم پاهای ورم کرده اگر خوب نشد
لااقل کاش کمی درد سرش کم می شد
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در دوشنبه 92/8/13 | نظر

 رفیق نیمه راه من رسیدی
تمام تکیه گاه من رسیدی
 
خوش اومدی خرابه ای باباجون
 بین حالم خرابه ای باباجون
 
ز کربلا چه بی خبر بابایی
 بدون من رفتی سفر بابایی
  ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در دوشنبه 92/8/13 | نظر

حاضرم پایِ سر ِ تو سر ِ خود را بدهم
جایِ پیراهن ِ تو معجر ِ خود را بدهم

سر ِ بابایِ من و خِشت محال است عمه
عمه بگذار که اول پر ِ خود را بدهم...

...پهن کن تا که سر ِ خار نگیرد به لبش
کم اگر بود پر ِ دیگر خود را بدهم
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در پنج شنبه 92/7/18 | نظر

ای دُرّ یگانه ی ولایت
محبوبه ی خانه ی ولایت

ای گنج حسین در خرابه
پیوسته به گریه و انابه

ای فاطمه را سرور سینه
زهرای سه ساله در مدینه

خورشید به سایه ی نگاهت
آغوش حسین جایگاهت
ادامه مطلب...

نویسنده حبیب در پنج شنبه 92/4/20 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<