ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

اشعار حضرت علی (ع) - علی اکبر لطیفیان - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :145
بازدید دیروز :291
کل بازدید ها :6115075

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

تو بی ابتدایی و بی انتها
شبیه پیمبر شبیه خدا

تو بالاترین نقطه ی باوری
معماترین نقطه ی زیر با

مقرب ترین جلوه ی لم یلد
و لم یولد آیه های خدا

تو آن سمت دروازه ی باوری
همانجا که می خوانمش ناکجا

مرا آن طرف ها اگر راه نیست
شما لااقل این طرف ها بیا

تو آن خواهش سبز سجاده ای
همان التماس شب انبیا

تویی مقصد اول و آخرم
مناجات شبهای غار ِ حرا

بیا با پرو بال کروبیان
بزن وصله این گیوه ی پاره را

بزن بیل خود بر سر این زمین
بزن تا که باشم درخت شما

من از آبِ چاهِ شما خورده ام
که حالا شدم تشنه ی کربلا

خدای کرم سایه ی ناشناس
در این کوچه های بدون صدا

چنان مخلصانه کرم میکنی
که حتی نمیماندت رَدِّ پا

تو یعنی همان شاه ِ شهر منا
که داری قدم میزنی با گدا

در این سینه ی شب کجا میروی؟
از این جاده ها ، دور از چشم ما

به سمت مناجات سجاده ات
اگر میروی التماس دعا
***
تو بارانترینی و ما خشکسال
رسیده ترینی و ما کالِ کال

تو مانند آبی ولی آب تر
تو مثل طلایی ولی ناب تر

اگر تو صعودی فرودیم ما
اگر تو نبودی نبودیم ما

تو نور ِ خودی ، آفتاب ِ خودی
مسلمان دین کتاب خودی

تو اسرار لبهای پیغمبری
قسمهای شبهای پیغمبری

تو سیبی تو میل شب جمعه ای
دعای کمیل شب جمعه ای

مسیحای مَسح ِ یتیمان تویی
محاسن سپید کریمان تویی

تو سیمرغی و کوه قاف خودی
تو ذی الحجه ی در طواف خودی

تو با مردمی مردمی نیستی
تو نان جویی گندمی نیستی

تو نوری و هر صبح خورشیدمی
تو اخلاص آیات توحیدمی

تو دیگر برای من عادت شدی
هزار و دو رکعت عبادت شدی

تو شصت و سه دفعه بهارم شدی
نهالت شدم باغدارم شدی

همیشه در ِ خانه ات باز بود
تنورت همیشه نمک ساز بود

تو بودی که شبها سحر داشتند
یتیمان کوفه پدر داشتند

پُر از نوری و آفتابی علی
سلام بدون جوابی علی

نگاهت شبی خواب راحت نکرد
و یک شب لبت استراحت نکرد

تو رفتی و حالا در این روزها
ورق میزنم خاطرات تورا

همان روزهایی که تنها شدی
شکسته ترین مرد دنیا شدی

همان روزهایی که یک مرد پست
غرور تورا با طنابی شکست

همان جا تو را خونجگر کرده اند
بتول تورا بی پسر کرده اند

همان جا دل ِ مهربانت شکست
همان روز چند استخوانت شکست

تو بالایی و در کف ِ پستها
زدند آفتاب تو را دستها
***علی اکبر لطیفیان***


نویسنده سائل در شنبه 91/2/30 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<