ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

مثنوی نذر حضرت سقا . . . - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :61
بازدید دیروز :217
کل بازدید ها :6115543

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

ای مشک نریز آبرویم 
 بر باد مده تو آرزویم

ای مشک اگر چه عرصه تنگ است
بی آب روم به خیمه ننگ است

جنگ است و تمام همتم جنگ
سربازم و استطاعتم جنگ

سربازم و غم نمی شناسم
از کشته شدن نمی هراسم

هر جا که وظیفه جبهه بگشود
شمشیر به دوش عهده ام بود

امروز که در دلم خروش است
ای مشک دو عهده ام بدوش است

هم حامی حامیان دین دینم
هم ساقی چند نازنینم

امروز که دیده ام پر اشک است
 بر دوش دلم لوای مشک است

ای مشک کسی ندیده از ناس
 در رزمگه التماس عباس

اینک بشنو تو التماسم
دارم زتو پاس، دار،‌ پاسم

اشکم که چکیده فرات است
 پنهان شده از مخدرات است

آبی که به سینه ات نهان است
رشک لب آسمانیان است

این آبروی من است در تو
 ایثار خلاصه هست در تو

افلاک، سبو، گرفته سویم
بر خاک نریز آبرویم

بی آب اگر روم دمادم
 باید زخجالت آب گردم

ای آب که اینچنین روانی
امروز چو من در امتحانی

کابوس عطش بهانه باشد
حیثیت تو نشانه باشد

از بهر کسی که عشقباز است
کابوس، حقیقی،‌مجازست

مولا که ندارد آب اکنون
دارد سر عشقبازی خون

گر امر کند به هر سحابی
بارد به سر زمین گلابی

اما نه ز ابر، بار خواهد
لب تشنه لقای یار خواهد

لب تشنه اگر چه دختر اوست
این آب صداق مادر اوست

آندم که سکینه مشک آورد
با دیده پر زاشک آورد

تا دیده به دیده ترم دوخت
از آتش آه، هستی ام سوخت

اینک من و خاطرات آن اشک
اینکم منم و فرات و این مشک

اینک منم و هزار دشمن
هم تو هدف شراره هم من

افسوس که من گناه کردم  
بر آب روان نگاه کردم

هر چند که آب را نخوردم
کف در خنکای آب بردم

این دست ز تن بریده بادا
از حدقه برون دو دیده بادا

کفاره  لمس  آب این است                        
خوش باش که عاشقی چنین است

یا رب نشود خجل بمانم                            
تا هست شکسته دل بمانم

***محمد حسین صادقی (غلام)***


نویسنده سائل در چهارشنبه 90/6/2 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<