ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

اشعار محرم و صفر 89 - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :71
بازدید دیروز :318
کل بازدید ها :6112934

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

***نقل و درج اشعار، تنها با ذکر منبع مجازاست***

گوش تا گوش تو ای غنچه گلستان شده است
آب آب لب تو بانی باران شده است
خون حلق تو نرفته نفست بند آمد
که به یک چشم زدن جسم تو بی جان شده است
از زمین می رود این بار به سمت ملکوت
قطره هایی که پر از باده عرفان شده است
تو که سیراب شدی تازه دلم می سوزد
از همین خشکی زخمی که نمایان شده است
تو به اندازه خون پدرت مظلومی
غصه ات بر جگرم داغ دو چندان شده است
کاش می شد پسرم زیر عبا گریه کنم
ناله ام در دل هر هلهله پنهان شده است
مادرت بند دلش بسته به گیسوی تو بود
مادرت چشم به راه است و پریشان شده است
ردپایی که چنین دور خودش چرخیده است
حال روز پدری هست که حیران شده است
***محمد امین سبکبار***

آنقدر توان در بدن مختصرت نیست
آنقدر که حال زدن بال و پرت نیست
بر شانه بینداز خودت را که نیفتی
حالا که توانایی از این بیشترت نیست
"فرمود: حسینم، به خدا مسخره کردند
گفتند:مگر صاحب کوثر پدرت نیست
گفتی که مکش منت این حرمله ها را
حیف از تو و دریای غرور پسرت نیست
حالا که مرا می بری از شیر بگیری
یک لحظه ببین مادر من پشت سرت نیست؟"
  ***
تو مثل علی اکبری و جذب خدایی
آنقدر که از دور و برت هم خبری نیست
آنقدر در ان لحظه سرت گرم خدا بود
که هیج خبر دار نگشتی که سرت نیست
این بار نگه دار سرت را که نیفتد
حالا که توانایی از این بیشترت نیست
***علی اکبر لطیفیان***


نویسنده سائل در جمعه 89/9/12 | نظر

بخواب ای نو گل پژمان و پرپر
بخواب ای غنچه افسرده اصغر
بخواب آسوده اندر دامن خاک
ندیده دامن پر مهر مادر
بخواب و خواب راحت کن شب و روز
که خاموش ایت صحرا بار دیگر
نمی آید صدای تیر و شمشیر
نه دیگر نعره الله اکبر
همه افتاده در خوابند خاموش
توئی صحرا و چندین نعش بی سر
نترس ای کودک ششماهه من
که اینجا خفته هم قاسم هم اکبر
مگر باز از عطش میسوزی ای گل؟
که از خون گلو لب میکنی تر
که با تیر سه شعبه کرده صیدت؟
بسوزد جان آن صیاد کافر
خدایا بشکند آن دست گلچین
 که کرد این غنچه را نشکفته پرپر
***استاد حبیب الله چایچیان (حسان)***

گفت ای پدر بیا که دل از دست داده ام
جان را به راه عشق تو بر کف نهاده ام
جا گیرم ار به ساحت شه می سزد که من
هم شاهباز عشقم و هم شاه زاده ام
جز نقش عشق روی تو ای شهریار حُسن
نقش دگر ندیده دل صاف و ساده ام
مهدم مقام و شهد بکام از می الست
عهدی که بسته بر سر عهد ایستاده ام
از جام عشق رسته ام از خود بیا مرا
با خود ببرکه بیخود از جام باده ام
هستم به جان نثاریت آماده ای پدر
من خود ز مادر از پی این کار زاده ام
هم جان پی نثار تو بر کف گرفته ام
هم سینه بهر ناوک عشقت گشاده ام
مات آن چنان شدم به رُخ شه که تا ابد
هرگز ز اسب عشق نیابی پیاده ام
***عارف بجنوردی***


نویسنده سائل در جمعه 89/9/12 | نظر

بر روی خاک تیره برافتادم ای عمو
بازآ بکن ز راه کرم یادم ای عمو
من آهوی حرم، شده این دشت صیدگاه
اندر کمند کینه­ی صیادم ای عمو
بی یار و بی معینم ایا شاه تاجدار
فریادرس که در کف جلادم ای عمو
بر حال من نمی­کند آخر ترحمی
این قاتل شریر که ناشادم ای عمو
دادم برس که زندگی من تمام شد
حالا بزیر خنجر فولادم ای عمو
حلقم لطیف، خنجر کین تیز و پر شرر
قاتل قویست، نی ز کس امدادم ای عمو
غیر از تو نیست یار و معینم در این دیار
بی یاورم بیا و بفریادم ای عمو
چون مرغ پرشکسته فتادم به دام جور
کی میکند بغیر تو آزادم ای عمو
در این دیار فایز بیچاره پرغم است
کن چاره بر غمش حقّ اجدادم ای عمو
***فایز تبریزی***

آمد از خیمه همچو قرص قمر
آنکه آماده بهر پرواز است
اشتیاق است و ترس جاماندن
بند نعلین او را اگر باز است

کربلا با نسیم گلبرگش
رنگ و بوی گلاب می گیرد
حسنی زاده است? حق دارد
چهره اش را نقاب می گیرد

آخر او ماهپاره می باشد
مثل خورشید عرشه ی زین است
آن گلی که به چشم می آید
زودتر در نگاه گلچین است
*
قامت سبز و قد کوتاهش
بوی کامل ترین غزل دارد
اینکه شوق زبان زد عشق است
سیزده شیشه ی عسل دارد

جشن دامادی و بلوغش بود
که به تکلیف خود عمل می کرد
مثل یک غنچه زیر مرکبها
داشت خود را کمی بغل می کرد
*
سینه گاهش کمی تحمل داشت
آن هم از دست نعلها وا شد
معجزه پشت معجزه آمد
نونهالی شبیه طوبی شد
*
گر عمو را شکسته می خواند
گر کلامی به لب نمی آرد
در مسیر صدای بی حالش
استخوان مزاحمی دارد
*
قامت او کمی بزرگ شده است
یا عمو قامت خمی دارد؟!
رد پای کشیده ی او تا
وسط خیمه لاله می کارد
*
بر سر گیسوی پریشانش
رنگ خونابه نیست? رنگ حناست
آخر این نوجوان بی حجله
تازه داماد سیدالشهدا ست
***علی اکبر لطیفیان*** 


نویسنده سائل در پنج شنبه 89/9/11 | نظر

با طنین اذان روضه تو
شد دوباره زمان روضه تو
جبرئیل و من و ابالفضلیم
خادمین مکان روضه تو
پر داغ و عزای عاطفه است
لهجه های زبان روضه تو
می شکافد تمام قلب مرا
تیر تیز کمان روضه تو
پیرمرد تمام قبیله غمهاست
سینه چاک جوان روضه تو
چقدر برکت و نمک دارد
سفره اشک و نان روضه تو
به سرم هست حضرت خورشید
سایه آسمان روضه تو
مرگ من را بیا و تضمین کن
مثل زینب میان روضه تو
***محمد امین سبکبار***


نویسنده سائل در چهارشنبه 89/9/10 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<