ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

مدح و مرثیه حضرت زینب - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :399
بازدید دیروز :422
کل بازدید ها :6112101

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

آفتاب آسمان مجد و رحمت زینب است
حامی توحید و قرآن و ولایت زینب است
درّ دریاى فضیلت عنصر شرم و عفاف
قهرمان عرصه صبر و شهامت زینب است
در دمشق و کوفه با آن خطبه‌هاى آتشین
آنکه سوزانید بنیاد شقاوت زینب است
آن که زد بر ریشه بیداد و طغیان یزید
و آن که احیا کرد آیین عدالت زینب است
معدن ایمان و تصمیم و ثبات و اقتدار
مشعل انوار تابان هدایت زینب است
در قیام کربلا گردید همکار حسین
در ره شام بلا کوه جلالت زینب است
و آن که در امواج دریاى خروشان بـلا
امتحان‌ها داد بـا عزم و شجاعت زینب است
همچو باب و مام و جدّ خویش در روز جزا
آن که دارد از خدا اذن شفاعت زینب است
***آیت الله صافی گلپایگانی***

سنگرنشین عرصه ایثار زینب است
تکرار عزم حیدر کرار زینب است
پرچم فتاد از کف عباس باک نیست
اینک حضور سبز علمدار زینب است
ای بلبل حسین تو تنها نمانده‌ای
بابا سفر نموده تو را یار، زینب است
خون می‌چکد  ز تن، گرت از تازیانه‌ها
غمگین مباش چونکه پرستار زینب است
قامت اگرچه از غم هجران خمیده داشت
بر قلب خصم حسرت یک آه را گذاشت
آنکس که با کلام خود اعجاز می‌کند
با دست‌های بسته گره باز می‌کند
گه مادر است و دامن او پرورد شهید
گه دختر است و بهر پدر ناز می‌کند
گه خواهر است و گرمی پشت برادرش
گه چون علی است خطبه چون آغاز می‌کند
گاهی علم کشد به سر دوش و گاه مشک
گه خویش را به هیأت سرباز می‌کند
گه عاشق است و بر لب او ذکر یا حسین
گه با دو دست بسته سفر کرده با حسین
ماهی که رویش از غم گل‌ها کشیده بود
صدها ستاره از شب و روزش چکیده بود
وان هاجری که پا گذر چشمه‌های خون
هفتاد بار دشت بلا را دویده بود
خونین رخ پدر زجفا دیده بود لیک
بر روی نی جمال برادر ندیده بود
اما نداد از کف جانش امید را
در هم شکست خانه کفر نوید را
***مرتضی اسداللهی***

ای کشته که لب تشنه بر این خاک بلائی
پا تا به سرت در یم خون غرقه چرائی
برخیز و ببین دل زغمت پاره خون است
از سینه من بر لب من آه فزون است
برخیز و ببین بی کس و تنها شده زینب
انگشت نمای صف اعدا شده زینب
برخیز و ببین دامنم از اشک چو دریاست
بی سر تن خونین تو بیت الحرم ماست
از دیدن این رأس به نی رفته چو مهتاب
صدبار به لب آمدم این جان ز غم آب
افسوس که جز خاک بیابان کفنت نیست  
افسوس گل سالمی اندر بدنت نیست
از بس که عدو بر تن تو اسب دوانده
امکان یکی بوسه به نعش تو نمانده
شد نیمه شب و چشم حرم بسته خواب است
زینب به سر نعش تو محتاج جواب است
ای کشته که غرقاب دو صد تیغ بلائی  
زود آمده جانا ز چه هنگام جدائی
***غلامعلی رجائی (زائر)***


نویسنده سائل در سه شنبه 89/9/9 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<